Search
Close this search box.
Search
Close this search box.

عنوان اپیزود:

اپیزود 59 – دکتر سمیرا مهدی نسب ،رئیس اداره ی مطالعات راهبردی همراه اول

شماره اپیزود:

گوینده:

مارال پژاوند

درباره اپیزود:

فصل جدید از پادکست زن در قاب تاریخ( رادیو راه زنانه) با عنوان صدای زنان توانای ایران ، گفتگو با زنان فرهیخته ، توانا و اثرگذار به نمایندگی از طرف جامعه ای از زنان توانمند ایران است.

در اپیزود ۱۶ ام از پادکست رادیو راه زنانه میزبان مدیر سختکوش و توانایی در اداره مطالعات راهبردی همراه اول هستیم.

دکتر سمیرا مهدی نسب بانوی فرهیخته و تلاشگری که در کنارسالها فعالیت در حوزه ی مطالعات راهبردی همراه اول ، بزرگترین رسالت خود را مادرانگی و اثر گذاری در سرنوشت و زندگی فرزندانش میداند.

مفهوم زندگی برای او مساوی با تلاش ، تاب آوری و تسلیم شرایط نشدن است.

او از داستان زندگی و مسیر شغلی اش اینگونه میگوید قبل از هر چیز من فکر نمی‌کنم که همین الانشم درموفقیت یا جایگاه خیلی ویژه ای باشم و مسیری که من طی کردم شاید مسیری باشه که هر زنی با شناخت یه سری نیروها و توانمندی هایی که درش وجود داره؛ میتونه در مسیر زندگی طی کنه و براش اتفاق بیفته.

خب تو موفقیت هر انسانی چه زن و چه مرد خانواده خیلی مهمه.

در زمان کودکی خب نقشی که قطعا پدر و مادر در زندگی فرزندشون دارن ، برای من هم مخصوصا نقش مادرم، خیلی الهام بخش بوده.

مادرم خودش زن خیلی قوی اییه که برای من یه الگو بوده همیشه.

اینکه احساس می‌کردم هر مشکلی رو میشه حل کرد و در زندگی هیچوقت شاید نباید منتظر یک ناجی باشیم.

اینکه یه آدمی حتما باید بیاد و مسائل ما رو حل بکنه.

بله قطعا تو شروع زندگی نقش خانواده مخصوصا پدر و مادر خیلی پررنگ بوده.

در ادامه خب به هر حال نقش همسرم هم قطعا همینطور به همین منوال خیلی مهم بوده.

از این جهت که بیشتربه هر حال من یه جایی یه نکته ای میخوندم که بیشتر مربوط به خانمها بوده ، شناخت نیروهای زنانه که تقریبا میشه گفت در وجود هر زنی یه نیروی وحشی درون یا همون جنگجو وجود داره، نه اون وحشی گری که ما در عامه می‌شناسیم.

بحث رجوع هست به طبیعت غریزی زنان.

طبیعتی که در بطن خودش خیلی پرشوره، جنگجو و واقف و مسلط هست به اون قلمرویی که داره و سرشار از شور و شوق زندگیه.

این چیزیه که در سال‌های اخیر شاید در جوامعی مثل ایران که گرفتار پادرزهرهای فرهنگی ان و مسائلی درش وجود داره که در مجموع باعث میشه شاید بروز این نیروها در زنان، تابوی فرهنگی محسوب بشه ولی من وجود همسرم در کنارم خیلی کمکم کرد چون دست من رو باز گذاشت که به دنبال اهداف و رویاهایی که داشتم برم فراتر از زندگی روتین و معمولی که شاید با مسئولیت‌هایی که بیشتر زندگی شخصی به عنوان همسر و بعدش مادر داشتم.

نقش ایشون که این آزادی عمل رو به من دادن تا در اون حیطه ای که می‌خوام ادامه بدم حرکت بکنم و تصمیم بگیرم و برم جلو خب قطعا خیلی تعیین کننده بوده .

خانم مهدی نسب در پاسخ به این سوال که در کنار فعالیت‌های اجتماعی و خارج از دنیای کار و فعالیت در نقشهای مختلف مادر همسر و دختر و مسئولیت‌های خانوادگی، در ترازوی کار و زندگی خصوصی چطور در مواجهه با چالشها حل مسئله می‌کند ؛ میگوید:

ببینید چالش که همیشه هست اما من همیشه تو زندگیم سعی کردم به یه مسئله پایبند باشم و نمیدونم گاهی احساس میکنم که خودم از خودم میترسم ولی سعی میکنم هیچوقت ناامید نشم.

همیشه هر مسئله ای که پیش میاد رو به عنوان ذات زندگی میبینم و همیشه به بچه هام هم میگم که جز مرگ همه چی چاره داره و انسان تا زمانی که زنده است مفهوم زندگی یعنی این.

اینکه همه ی ما انتظار یه آینده ی به هر حال رویایی رو داشته باشیم و بهش دل ببندیم و اینکه حالا سال‌های سال خیلی مسائل رو فدا کنیم تا به نقطه ای برسیم که اصلا معلوم هم نیست اصلا که بهش برسیم یا نرسیم؛ حواسمون باشه که مسیر زندگی همین روزها و شبهایی که داریم میگذرونیم.

اصطلاحاً دامنه خیلی مهمتره تا رسیدن به اون قله. من الگوم واقعا همیشه همینه.

فکر میکنم تاب آوریم خیلی بالاست، امیدم خیلی زیاده و همیشه تلاش می‌کنم.

یعنی واقعا مفهوم زنده بودن رو تلاش کردن میدونم.

قطعا که تو این مسیر همراهی همسرم خیلی موثر بوده.

من خوب بچه هام دیگه خیلی بزرگ شدن و من این مرحله رو رد کردم سنین پایین که به هر حال نیاز به مراقبت زیاد و حضور فیزیکی خیلی زیاد داشتن؛ گذشته.

اما خب به هر حال وظایف پدر و مادری که پایان ناپذیره و همیشه باید حواست به بچه ها باشه ولی خب شاید تو این مسیر من خوش شانس بودم.

علاوه بر پدر و مادر و همسرم از خود بچه هام هم تشکر میکنم که در مجموع بچه هایی بودن که درکشون خیلی بالاست و شرایط زندگی‌ ما رو درک می‌کنند و من بیشتر واقعا سعی کردم که اعتماد بکنم.

وقتی شما حضور صد درصد فیزیکی نمیتونی داشته باشی، باید شرایط به گونه ای باشه که بچه خود کنترل بار بیاد و اگه این حالت درش اتفاق بیفته و خود کنترل بار بیاد، رشد و بالندگی ایی رو که انتظار داره ، اتفاق میافته.

خانم مهدی نسب که همواره چالش‌هارا بخشی از ذات زندگی می داند و با الگوی همه چیز ممکن است تا به امروز تمام موانع و چالش‌های کار و زندگی را پشت سر گذاشته در پاسخ به این سوال که کدام چالش سخت که برای آن هزینه ی زیادی پرداخته و امروز با عبور از آن احساس افتخار و رضایتمندی دارد؛ میگوید:

من هنوز احساس میکنم که در کف داستانم و هنوز بگم به موضوع خاصی افتخار بکنم نه واقعا.

شاید هر زنی اگر در شرایطی که من بودم، اطرافیانی که من داشتم و به هر حال تو مسیر زندگی من قرار گرفتن و من رو حمایت کردن؛ اگر تو این شرایط بود به نظرم به هر حال حداقل کاری که میشد کرد این بود که آدم آگاهی باشه به این فرصت‌هایی که فراهم شده و قطعا تلاشش رو میکرد.

ولی در مجموع فکر میکنم مسئله ای نیست توی این دنیا که نشه حلش کرد.

اگر اون امید انگیزه و تلاش باشه کم نیاری..من شاید چیزی که بخوام بهش اشاره کنم دکترایی که خوندم احساس میکنم توی بازه ای بوده که من میخواستم یه خلائی رو پر بکنم و خب رفتم آزمون دادم قبول شدم تو مرحله ای که پسر کوچکم یکساله بود که من دکترا قبول شدم و خب همزمان اینکه شما درس بخونی کارمم فول تایم بود و مسئولیت زندگی واقعا سخت بود ساید یک یا دوبار تو اون فرایند من به جایی رسیدم که دیگه میخواستم بزارمش کنار و ادامه ندم و خب sowat ارزش داره؟

چی به دست میاری؟

چی از دست میدی ؟،،،

ولی خب یه چیزی لحظه ی آخر بهم میگفت که نه میشه ادامه داد و خدارو شکر تمومش کردم.

سخت بود واقعا.

هنوز که هنوزه بهش فکر میکنم، ارزشش رو داشت در حالیکه به هر حال خیلی سخت بود.

خانم مهدی نسب با توجه به روحیه ای که از خودش سراغ دارد، مطمئن بود اگر به عقب بازمیگشت شاید خیلی موردی نبود که ممکن بود دلش می‌خواست داستان زندگیش را مدل دیگری می نوشت و او مدل دیگری رفتار میکرد بلکه بالای ۸۰ درصد از مسیر را همینگونه طی میکرد، تنها یکسری ریسکها که وقتی در سنین پایین‌تر بود و تجربه‌هایی که دوست می‌داشت انجام بدهد، مواردی بود که جزء جا خالیهای زندگی او بوده در حالیکه به زعم خود او در اکنونِ چهل ساله ی سمیرا پذیرش این ریسک‌ها و پرداخت هزینه در سنینی که زندگی به ثباتی رسیده ؛ خیلی سخت تر است.

او معتقد است زندگی یکسری چک لیستهای مهم دارد که خواه‌ناخواه در مسیر زندگی هر آدمی قرار داشته و آنها را تیک می‌زند مثل درس خواندن، دانشگاه رفتن، ازدواج کردن، مادر شدن و سر کار رفتن و قبول مسئولیت و این پروسه همچنان ادامه دارد و او احساس میکند که شاید در سنین پایین‌تر و اوایل جوانی که همه چیز برای فرد تازه وجذابتر است؛ پذیرش و قدرت ریسک پذیری برای او بالاتر می بود و میشد این مسیر تعریف شده را با هیجانات ابتدای جوانی زیباتر طی کند.

خاتم مهدی نسب در پاسخ به این سوال که اگر بخواهد به زنان و دختران جوان در مسیر ساختن یک شخصیت غنی و توانمند چه راهنمایی و توصیه ای داشته باشد، میگوید:

من شاید یک نکته بتونم بگم و اون اینه که به عنوان یه زن بیشتر از هرکسی به خودشون متکی باشن.

اولین گام واقعا این هستش که به خودآگاهی برسن.

خودشون رو بهتر بشناسن و با خودشون رابطه ی بهتری برقرار کنن.

اصطلاحا میگن اول باید خودت رو دوست داشته باشی تا بعد بتونی اطرافیانت رو دوست داشته باشی.

همیشه کم و کاستی ها، نواقص و نا احتی ها و چالشها هست ولی موجود زنده به تلاشش زنده است و به نظر من اولین گام پذیرشه یعنی تو هر مسئله ای در زندگی انسان باید بپذیره در موقعیت و آنچه که درش قرار گرفته و اینکه به دنبال ناجی در بیرون نباشه.

باید مسئولیت تصمیمات و کارهایی که انجام میده رو صددرصد خودش برعهده بگیره.

پس آنچه که من میتونم بگم خوداگاهیه، امیده ، تلاشه و پذیرش مسئولیت کارها و اعمال خودِ.

او در مورد چالش‌های حوزه ی کار و فعالیت و تلاش بیشتر زنان میگوید:

کار من مردانه نیست لزوما اما در کل سازمانهای بزرگ ایرانی، یکی از ویژگیهاشون این هست که اگر ما بخوایم نسبت جمعیتی رو در نظر بگیریم خب قطعا نسبت مردانه بودنشون بیشترهست.

در حوزه ای که من فعالیت میکنم حالا حداقل میتونم بگم خدارو شکر نسبت زن و مرد پنجاه پنجاهه و تقریبا نسبت جمعیتی رعایت شده.

در واقع ما از حوزه هایی هستیم که جزء فعالیت های نرم به حساب می‌آییم.

اینگونه نیست که حتما بگیم براش جنس مردانه یا توانمندی های خاصی نیازهست.

وخوبه بگم که در مجموع در فضایی که من کار میکنم خیلی از چالشهای اولیه که تو خیلی از شرکتها و سازمانها باهاش مواجه هستند رو از سر گذرونده ولی یه نکته ایی که مبتلا به بسیاری از سازمان‌های بزرگ ایرانی هست و شاید اصلا فقط مختص ایران هم نباشه فکر میکنم حتی شرکت‌هایی که در غرب هستن و من از دوستانم که در این شرکت‌ها کار میکنن گهگاه می‌شنوم این نکته رو که اگر ما خانمها بخوایم به یه پوزیشن مدیریتی هم سطح با آقایون برسیم، حداقل سه یا چهار برابر در واقع باید بیشتر کار کنیم تا بتونیم حداقل به یه جایگاه با ثباتی برسیم که از لحاظ بحث پوزیشن شغلی هم سطح آقایون باشه و خب متأسفانه این باعث میشه که شما در طی مسیر برابری رو از دست میدی و دلزدگی هم خیلی شاید برمیگرده به مایندست اون شخص.

اگه شخصی مثل من باشه، سعی میکنم از این چالش هم به هر حال عبور کنم و فرآیند رو ادامه بدم ولی بیشتر منظور من این نکته هستش که شما میخوای به یه دستاوردی برسی که یه ظرفی داره و این ظرف در مقایسه با اون دستاوردی که یه آقا در شرایط مشابه با شما از لحاظ توانمندی‌های که داره، سابقه و دستاوردهای شغلی و دانش و مهارتی که به هر حال داره و ظرفه برابره با اون آقا اما از اونجا که در طی مسیر تو مجبوری تلاش و ایفورت خیلییی بیشتری بزاری، تقریبا در رمانی که به اون جایگاه میرسی یکم فرسوده تر میکنه.

در واقع یه انرژی هایی از شما میگیره که شاید در حالت معمول میتونست با خیلی کمتر صرف انرژی، اون توان، و درون مایه ای که باید بزاری برای رسیدن به اون جایگاه جایگزین کنی این انرژی رو و ذخیره کنی به هر حال برای وقتی که در اون جایگاه قرار گرفتی تا زودتر به یه سری دستاوردها برسی و اتفاقات مهمی رو رقم بزنی.

اما بازهم خانمها همیشه اثبات کردن که حتی در جایگاه‌های مدیریتی که قرار میگیرن علیرغم مسئولیت‌های چند گانه و مالتی تسک بودنشون به خاطر کارهای خانه، همسر داری و بچه داری که خیلی سخت میشه، در مقایسه با یه آقا در همون جایگاه مدیریتی عالی عمل می‌کنند.

این خودش یه موضوعی رودپیش میاره که شما به عنوان یک زن مدام باید در حال شناخت نیروهات و برنامه ریزی برای توازن ایجاد کردن بین این نیروهات باشی.

حواست باشه که انرژی ات رو باید سیو بکنی که بتونی در جای دیگری به مسئولیت‌های دیگرت هم برسی و اینکه مدام باید در حال توازن و تعادل برقرار کردن و برنامه ریزی باشی و ریست کردن خودت باشی، علیرغم اینکه میتونه توی یک لول دیگه ای به خانمها کمک بکنه که توانمندی‌ های خودشون رو ارتقا و افزایش بدن؛ باز هم خواه ناخواه اگه اون پذیرش و اون آگاهی نباشه یه فرسودگی ایجاد کنه ویه جاهایی باعث ناامیدی و بی انگیزگی بشه.

بله همیشه باید یه آیتم‌های رو داشته باشی که احساس کنی در مسیری و در این مواقع خودت رو با اونها شارژ مجدد کنی.

من خودم همیشه سعی میکردم بحث فرهیختگی نیست‌.

همیشه مطالعه برای من راهگشا بوده نه صرفه موضوعات مرتبط با حوزه ی کاریم و اینکه حتما علمی باشه و اینها، خود من ممکن بود شاید یه رمان در اوج زمانی که به لحاظ شغلی دچار یه سری چالشها بودم، من رو رفرش میکرد.

یه دوست نازنینی شاید بد نیست اینجا که من بگم یه کتابی به من معرفی کرد از نویسنده ی زن فرانسوی که به نظرم کتاب بسیار مفیدی بود من اسم نویسنده رو متاسفانه فراموش کردم خیلی تو ذهنم نمیمونه اما اسم کتاب این بود که آدمهای خوشبخت کتاب می‌خوانند و قهوه می‌نوشند و بعد دوگانه بود و یه کتاب دیگه به دنبالش بود با این عنوان که زندگی آسان است، نگران نباشید.

یه رمان بود و اصلا هم یه زندگی واقعی رو روایت نمیکرد ولی دقیقا از این جنس بود که خانمی در اوج اینکه احساس میکرد خیلی خوشبخته هم از لحاظ زندکی خانوادگی همسرش رو داشت همراه و همدل بودن و علاقمند بودند و هم یه دختر شیرین ۶ ۷ ساله داشتن که تازه مثلا دبستانش رو شروع کرده بود و زندگی حرفه ای خیلی موفقی هم داشت؛ طی یه اتفاق ناگواری همسر و دخترش رو از دست میده و زندگیش دگرگون میشه و از هر نظری میاد به کف اون داستان زندگیش.

در اوج ناامیدی حتی فکر خودکشی به سرش میزنه و این داستان که چه جوری این زن به زندگی بر میگرده.

یهوپیام کوچیک اینکه محیطی که توش هستی رو ترک کن و سفری انجام میده به یه کشور دیگه و اتفاقاتی که دراون سفر میافته و آشنایی با آدم‌های جدید که نهایتا بهش کمک میکنه برگرده به شهر خودش و دوباره بازسازی بکنه زندگی خودش رو.

بیشتر از این جهت این رو خدمتتون گفتن که مثالی بود که یه کتاب خوندن ساده کمک میکنه که شما خودت رو بازسازی کنی.

ورزش رو در برنامه ی زندگیت قرار بدی و موضوعاتی که شما در اون لحظات سخت توجهت رو بهش معطوف بکنی و فرصتی به خودت بدی، فکر و تامل کنی و یه وقتایی اصلا به هیچ چیز فکر نکنی و انتخابت این باشه که به جای تلاش و تقلا و زیادی جدی گرفتن سکوت کنی‌، اصطلاحا پیاده شی از این قطار سریع زندگی و از کنار نظاره گر باشی.

بله و این به نظر من خلوت گزینی خیلی میتونه گره گشا باشه.

خانم مهدی نسب در کلام پایانی از احساس رضایتمندی خود در جایگاه یک زن و مادر و آنجایی که در جایگاهی یک انسان برای خلق اثر ارزشمند و امضایی از سمیرا تلاش میکند؛ میگوید:

خوب این مسائل بیشتر برمیگرده به موضوعات خودآگاهی و.. خب چرا دراین سال‌های اخیر که من خیلی از فراز و نشیب‌های و چالش‌های زندگی رو پشت سر گذاشتم ودر آستانه ی چهل سالگی قرار دارم و خدارو شکر میتونم بگم توی زندگیم در یک وضعیت ثباتی قرار گرفتم، این مسئله خیلی برای من پررنگ شده.

در مجموع میتونم بگم بله احساس میکنم آنچه که از تلاش می‌تونستم بزارم رو نمیگم ۱۰۰ ولی حداقل ۸۰ تا ۹۰ درصدش رو گذاشتم انچه در توانم بوده و حتی بالاتر از توانم ، هر چند که رضایت خیلی نسبیه، چیزی نیست که هیچوقت صد در صد بشه گفت و نظر داد و تو هر مرحله از زندگی این میتونه بازبینی بشه و میتونه در مقطعی که توش قرار داریم، اون محیط و جمع بندی مسائلی که باهاش مواجهیم و اهدافی که داریم و چقدر تونستیم به اهدافی که مد نظرمون بوده برسیم؛ تو هر مرحله این حس رضایتمندی رو مورد بازبینی قرار بدیم و قطعا این تغییر میکنه.

اما در نهایت آنچه از لحاظ دستاورد شغلی، زندگی شخصی میخواستم رو میتونم بگم خدارو شکر بهش رسیدم هر چند که به هرحال همیشه مسیرهای جدید تو زندگی آدم‌ها باز میشه و انسان همیشه این فرصت رو داره که مدام انتخاب‌های تازه ای داشته باشه اما خب اینکه من سعی بکنم با پذیرش به استقبال چالشها برم و اون رو جزئی از ذات زندگی بدونم خب این خیلی کمکم کرده و در حال حاضر سعی میکنم بخش عمده ای از تمرکزم و انرژی ای که دارم رو معطوف مسیر آینده ای بکنم که برای بچه هام در نظر گرفتم.

احساس می‌کنم الان در حال حاضر بزرگترین مسئولیت من و رسالت من در زندگی این هست که در کنار بچه هام باشم واین احساس که شما میتونی در کنار مسیری که برای خودت ایجاد کردی احساس پروروندن و اینکه کمک کنی شخص دیگه ای که به هر حال از وجود خود تو هست، رشد کنه و تاثیر داشته باشی در هدایت مسیر زندگیش ؛خب این واقعا برای من لذت بخشه و فکر میکنم این بزرگترین هدیه و وعده ای هست که خداوند به من داده است و وقتی به کل این فرایند نگاه میکنم که میتونی در سرنوشت و آینده ی یک نفر دیگه ای موثر باشی، لذت میبرم و چی بهتر از این واقعا.