logomain
Search
Close this search box.
Search
Close this search box.
گلنار زن گنجور شاهنامه

عنوان اپیزود:

اپیزود ۱۶ – گلنار زن گنجور شاهنامه

شماره اپیزود:

گوینده:

مارال پژاوند

درباره اپیزود:

درود و مهر .

من مارال پژاوند هستم با پادکست زن در قاب تاریخ

و این قسمت تکمیلی و در واقع پایانی از پادکست زنان شاهنامه است با نقش آفرینی گلنار 

درپادکست زنان شاهنامه ، با نقش آفرینی زنانی روبرو شدیم که آمیزه ای از مهر ، خردورزی و دلاوری بودند والبته تنها نماینده ی گروه اندکی از زنان شاهنامه که نقش و اثری تامل برانگیز از خود به جا گذاشتند‌ . این پادکست با هدف ترویج شاهنامه خوانی در زنان نسل امروز و آشنایی با دست کم ۱۰ تن از بانوان نام آشناتر در این اثر ارزشمند تاریخی حماسی بود به این امید که خودش سر آغاز سفری باشه که هر یک از ما رو ترغیب کنه تا در گذشته غور کنیم و تکه های بیشتری از خودمون رو بیابیم.

اسپانسر این مجموعه هیچ کسی غیر از خود شما نیست . از شما نازنینان میخوام در صورتیکه این روایت بهگوش جانتون نشست 

 صدای من باشید و زن در قاب تاریخ رو به دوستان و عزیزانتون معرفی کنید .

1. داستان امروز ما درباره ی بانویی گنجور در شاهنامه است که به بی پروایی، زیرکی و سیاست مشهوره‌. گلنار دخترکی زیبارو و جسور که به نگاهی دلباخته ی پسری میشه که نشانه های بزرگی و شاهی رو در او دیده. کنیزی خوش فکر و دل انگیز که به واسطه ی هوش سیاسی خودش رو به مقام گنجوریمیرسونه. ازابتدا و انتهای زندگی گلنار در شاهنامه خبری نیست و نقش آفرینی او هم با کنایات و ابهاماتی همراهه. او در شاهنامه ، کنیزک زیبا و محبوب اردوان پنجم آخرین پادشاه اشکانی ، معرفی شده که با فراست و کاردانی ایی که داره ؛ به مقامی درخور در نزد شاه دست پیدا میکنه او درمقاموزیر، مشاور و خزانه دار یا همون گنجور شاه اردوان، نقش آفرینی میکنه. 

وصف این بانو رو از زبان حکیم سخن فردوسی بشنویم‌

یکی کاخ بود اردوان را بلند

به کاخ اندرون بنده ای ارجمند 

که گلنار بود نام آن ماهروی

نگاری پر از گوهر و رنگ و بوی

بر اردوان همچو دستور بود

برآن خواسته نیز گنجور بود

بروبر گرامی تر از جان بدی

به دیدار او شاد و خندان بدی

اون ویژگی که گلنار رو در زن در قاب تاریخ ، ممتاز و قابل تحسین کرده ، جسارت و بی پروایی  او در ابراز عشقی  که تهمینه وار او رو به بالین مرد دلخواهش میکشونه.  همون ویژگی ای که در روایتهای مختلف مورد سرزنش بوده و شاید او رو در ردیف زنانی چون سودابه قرار داده که قطعا نیازمند تحلیل‌های روانشناختی خواهد بود .

اما به تعبیری میشه گفت معمولا زنان شاهنامه اونجایی که ميدونند با ابراز عشقشون به رادمردی از تیره ی پهلوانان و شاهان،  کمترین غباری بر دامان زنانه گی شون نمینشینه، با گستاخی معصومانه ، پا پیش میگذاشتن و عشقشون رو برملا میکردن نظیر اونچه که در ماجرای زال و رودابه و تهمینه و رستم و حال در ابراز عشق گلنار دیدیم.

داستان از اونجایی آغاز میشه که گلنار روزی بر بام ایوان کاخ ، چشمش به جوانی برازنده یعنی اردشیر بابکان میافته . اردشیر از نوادگان ساسان، که از طرف پدرش بابک والی استخر (مرکز پارس) ، برای آموزش به نزد اردوان فرستاده شده ، اما به واسطه ی حسادت و بدخواهی پسر اردوان که هم سن و سال او هست ؛ یعنی بهمن، مغضوب شاه شده و در اصطبل شاهی به عنوان مهتراسبان اسب خانه ی اردوان، به کار گمارده میشه .

بله گلنار به یک نگاه دلباخته ی این جوان میشه . پس شب هنگام ، کمندی بر کنگره ی ایوان میبنده و از سرای خودش به سمت اقامتگاه اردشیر پایین میاد و بر بالین او که در خواب هست میره و عشقی که بر جانش افتاده رو ابراز میکنه.

چنان بد که روزی برآمد به بام

دلش گشت زان خرمی، شادکام

نگه کرد خندان لب اردشیر 

جوان در دل ماه شد، جایگیر

همی بود تا روز تاریک شد

همانا به شب ، روز نزدیک شد 

کمندی بر آن کنگره برببست

گره زد برو چند و ببسود دست 

به گستاخی از باره آمد فرود

همی داد نیکی دهش را درود

بیامد خرامان بر اردشیر

پر از گوهر و بوی مشک و عبیر

اردشیر حیران ازحضور ناگهانی این ماهرو در بالینش، از او نام ونشان میپرسه که از کجاست و اینجا چه میکنه . گلنار در پاسخ میگه که او کنیز، دلآرام و گنجور شاه اردوان. همون کسی که صبحها اردوان با روی او دیده باز میکنه وخود اردوان میگه شادی من به سبب وجود گلنار. اما گلنار دل به مهر اردشیر  باخته و به او میگه اگر او رو پذیرا بشه ؛ حاضره در خدمت او و دلآرام او باشه. همانگونه که در منظومه های حماسی اغلب ، عشق به قهرمانان حماسه پیشکش میشه، در این روایت هم اتفاق می‌افتع و عشقی میشه مایه ی دلگرمی اردشیر. پس این دختر ماهرو رو به مهر  میپذیره.

بدان ماه گفت از کجا خاستی

که پر غم دلم را بیاراستی

چنین داد پاسخ : که من بنده ام 

ز گیتی به دیدار تو زنده ام

دلارام گنجور شاه اردوان 

که از من بود شاد و روشن روان

کنون گر پذیری ترا بنده ام

دل و جان به مهر تو آگنده ام

بیاییم چو خواهی یه نزدیک تو

درفشان کنم روز تاریک تو 

کمی که میگذره بابک، پدر اردشیر میمیره و اردوان پسر خودش بهمن رو بر تخت حکمرانی استخرمینشونه در حالیکه اردشیر امیدوار به پیشرفت و رسیدن به جایگاه حکمرانی پارس و به واقع جانشینی پدربود، از این تصمیم و انتخاب دلتنگ میشه و از شاه اردوان ناامید و خشمگین . و از اون تاریخ به بعد درصدد فرصتی میمونه که از خدمت اردوان فرار کنه و به پارس بره.

چو لختی برآمد براین روزگار 

شکست اندر آمد به آموزگار 

جهاندیده بیدار بابک بمرد

سرای کهن دیگری را سپرد 

گرفتند هر مهتری یاد پارس 

سپهبد به مهتر پسر، داد پارس

جهان تیره شد بر دل اردشیر

از آن پیر روشن دل و دستگیر

دل از لشکر اردوان برگرفت

وزان آگهی رای دیگر گرفت

که از درد او بود جانش ستیز 

به هر سو همی جست راه گریز

در همین زمان‌ها بود که شاه اردوان طالع و بخت خودش رو از ستاره شناسان جویا میشه ، ستاره شناسان بعداز سه روز جستجو ، به اردوان اعلام میکنن که کهتر نژاده ای از کاخ شاهی میگریزه، او کسیه که بر حکومت او خواهد شورید و بر تخت پادشاهی او خواهد نشست. خوب مسلمه گلنار که وزیر و مشاور شاه اردوانه ، از این طالع خبردار میشه . پس اونچه که شنیده رو به اردشیر میگه و باعث میشه کمی از خشمی که اردشیر از اردوان داره فروکش کنه چون او مدتهاست که به فرار می‌اندیشیده.

بیاورد چندی به درگاه خویش

همی بازجست اختر و راه خویش

بگفتند راز سپهر بلند

همان حکم او، برچه وچون و چند

که بگریزد از مه تری، کهتری 

سپهبد نژادی و کنداوری

وزان پس شود شهریاری بلند

جهان دار و نیک اختر و سودمند 

چو شد روی کشور به کردار  قیر 

کنیزک بیامد بر اردشیر 

کنیزک بگفت آنچه روشن روان

همی گفت با نامدار اردوان

سخن چون زگلنار زان سان شنید

شکیبایی و خاموشی ، برگزید.

کمی بعد اردشیر با مساعد دیدن شرایط ، تصمیم به فرار از کاخ میگیره و به گلنار میگه اگر دوست داشته باشه میتونه شریک سرنوشت و آینده ی او باشه. گلنار هم با اشتیاق میپذیره. گفتیم که گلنار خزانه دار و گنجور شاه اردوان . پس در گنجهای او رو باز کرده و هرچه  آنچه که از گوهر و دینار میتونه از گنجینه ها بر میداره و پنهان میکنه. بعد از اینکه شاه اردوان به خواب میره، به گوهر و دینارهارو برداشته به نزد اردشیر رفته و آن دو، با دو اسب گزیده و تیزرو از اسب خانه ی شاه ، ایوان شاهی رو به سوی فارس ترک میکنند.

بدو گفت : گر من به ایران شوم

ز ری سوی شهر دلیران شوم

تو با من سگالی که آیی به رام

گر ایدر بباشی به نزدیک شاه

اگر با من آیی توانگر شوی

همان برسر کشور افسر شوی

چنین داد پاسخ که من بنده ام 

نباشم جدا از تو تا زنده ام

چنین گفت با ماهرو اردشیر 

که فردا بباید شدن ناگزیر

کنیزک در گنجها باز کرد‌

زهر گوهری جستن آغاز کرد.

زیاقوت وز گوهر شاهوار

زدینار چندانک بودش به کار 

از ایوان بیامد به کردار تیر

بیاورد گوهر بر اردشیر

دو اسب گرانمایه کرده گزین

بر آخر چنان بود در زیر زین

از ایوان سوی فارس بنهاد روی

همی رفت شادان دل و راه جوی

صبحگاه اردوان که به گلنار خو کرده بود و دیدار صبحگاهی او رو همیشه به فال نیک میگرفت، چون او رو نمی‌یابه، آشفته شده و سراغ او رو میگیره و اینگونه از خیانتی که گلنار در حق او کرده مطلع میشه ، عده ای ازجنگجویان رو در پی اردشیر و گلنار می‌فرسته اما در هیچ کجا نشانی از اونها نمی یابه . پس به فرزندش بهمن ، پیغام میده و داستان گریختن اردشیر و گلنار رو بیان میکنه و به او میگه هوشیار باشه و نهانی به دنبالاردشیر بگرد. چرا که اردشیر به سمت پارس اومده .

همی تاختند از پی اردشیر 

به پیشراندرون اردوان و وزیر

جوان با کنیزک چو باد دمان

نپرداخت از تاختن یک زمان

کرا یاد باشد سپهر بلند 

بروبر ز دشمن نیاید گزند

یکی نامه بنوشت نزد پسر

که کژی به باغ اندر آورد بر

چنان شد ز بالین ما اردشیر

کزان سان نجست از کمان ایچ تیر

سوی پارس آمد بجویش نهان

مگوی این سخن با کسی در جهان 

اردشیر با توانایی ها و شایستگی‌ها یی که از خودش نشون میده ابتدا بر استخر و بهمن پسر اردوان و بعد بر کل فرمانروایی اشکانی پیروز شده و سلسله ی پادشاهی ساسانی رو بنیانگذاری میکنه . از اینجا به بعد داستان دیگه هیچ اثر و نشانی از گلنار در شاهنامه نمیبینیم .

گویی که گلنار این زن بی باک ،رسالتش یاری رسوندن به اردشیر وکمک به تاسیس سلسله ی ساسانیان بوده ؛ و اینگونه نقش آفرینی گلنار در شاهنامه به پایان میرسه.

منابع:

شاهنامه ساده و تندرست.معیری.  حمیدرضا 

فرهنگ زنان شاهنامه. حمیدی. بهمن

BLACK

زمان باقی مانده تا شروع تخفیف بلک فرایدی روی پکیج‌های اشتراکی

روز
ساعت
دقیقه
ثانیه
black2