logomain
Search
Close this search box.
Search
Close this search box.
جریره و فرنگیس

عنوان اپیزود:

اپیزودی ۵ – (کامل) جریره و فرنگیس بانوان شاهنامه

شماره اپیزود:

گوینده:

مارال پژاوند

درباره اپیزود:

اپیزودی ۵ – (کامل) جریره و فرنگیس بانوان شاهنامه

درود و مهر 

من مارال پژاوند هستم با پادکست زن در قاب تاریخ . 

و این قسمت تکمیلی از پادکست زنان شاهنامه است با نقش آفرینی جریره و فرنگیس . در شاهنامه با نقش آفرینی زنانی روبرو میشیم که آمیزه ای از مهر ، خرد ورزی و دلاوری اند .در تمامی این زنان چه زنانی با نژاد آریایی و چه زنانی که در پیوند زناشویی با ایرانیان قرار گرفتند ، تصویر ارزشمند و اثر گذار زن رو در جای جای شاهنامه می بینیم .

اسپانسر این مجموعه هیچ کسی غیر از خود شما نیست . از شما نازنینان میخوام در صورتیکه این روایت به گوش جانتون نشست صدای من باشید و زن در قاب تاریخ رو به دوستان و عزیزانتون معرفی کنید .

داستان امروز ما درباره ی دو بانوی تورانی اصیل ، رنج دیده اما شجاعه . زنانی که به اقتضای مصلحت های سیاسی با شاهزاده ایرانی ، پهلوان و خوش سیما به نام سیاوش پیمان ازدواج میبندند . زنانی وفادار و حامی همسر ، که زندگی شیرین و کوتاه اون ها به واسطه ی همین مصلحت ها و دسائس سیاسی دستخوش ناملایمات میشه . که در این اپیزود تکمیلی قصد دارم مفصل تر براتون شرح بدم .

خب داستان از اونجایی شروع شد که سیاوش فرزند کیکاووس شاه برای در امان موندن از فتنه گری های نامادریش سودابه ، که در جلب محبت و کامجویی از اون ناکام مونده ، بعد از اثبات بی گناهیش راهی جنگ با تورانیان میشه . به دنبال پیروزی هایی که بدست میاره ، از اونجایی که درخواست صلح افراسیاب پادشاه توران رو در قبال صد گروگان از خویشان و نزدیکانش میپذیره ، اما نمیتونه پدرش کیکاووس شاه رو به این صلح راضی کنه . چرا که کیکاووس شاه خشمگین از سیاوش که چرا در جنگی که برتری با اون بوده تن به صلح داده ، دستور میده تا سیاوش این صد گروگان رو از دم تیغ بگذرونه و جنگ با تورانیان رو تا نابودی کامل اون ها ادامه بده . بنابراین سیاوش که خواهان صلحه ، دلسرد و ناامید روی از ایران برمیگردونه . تا هم از شر سودابه و بدگمانی های پدر خلاص بشه و هم جان این صد گروگان بی گناه رو نجات بده .تا متهم به بد عهدی و پیمان شکنی نشه . 

البته تورانیان با آغوشی باز پذیرای این شاهزاده ی ایرانی که آینده ی ایران در دستانش هست میشن . 

به این ترتیب با اقامت سیاوش در توران نقش آفرینی این دو بانو آغاز میشه . 

همسر اول جریره هست ، دختر پیران سپهدار اعظم و وزیر دربار افراسیاب ، که در بدو ورود سیاوش به توران ، با سخنان دلگرم کننده اش نور امیدی در دل این جوون می تابونه  . سیاوش دست پرورده ی رستم . در بزم ها و بازی های دربار توران شایستگی های خودش رو به نمایش میگذاره . او بسیار مورد توجه افراسیاب و از طرفی مورد حسادت بدخواهان و تنگ نظران قرار میگیره . پیران با دیدن تنهایی سیاوش به او یادآور میشه که هم اکنون زمان اینه که همسری رو از این سرزمین برای خودت انتخاب کنی . 

برادر نداری نه خواهر نه زن 

چو شاخه گلی در کنار چمن 

یکی زن نگه کن سزاوار خویش 

از ایران منه درد وتیمار پیش 

پس از مرگ کاووس ایران تراست

همان تاج و تخت دلیران تراست

با این مقدمه پیران از سیاوش میخواد تا از میان سه گزینه : دختران افراسیاب ، دختران گرسیوز و چهار دختر خودش که البته همگی نوجوان اند و تنها دختر مهتر خودش جریره رو در خور ازدواج با سیاوش میینه ، یکی رو به همسری برگزینه . سیاوش هم که سپاسگزار نیک رأیی پیرانه، پس از شنیدن اوصاف جریره ، او را شایسته ی همسری میبینه . 

پیران در وصف جریره به سیاوش میگه ؛

یکی دختری هست آراسته 

چو ماه درخشنده با خواسته 

نخواهد کسی را که آن رای نیست

بجز چهر شاهش دلارای نیست

اگر رای باشد تو را بنده است 

به پیش تو اندر پرستنده است

پس پیران خوشحال از اینکه سیاوش پادشاه آینده ی ایران و توران داماد او خواهد شد به نزد همسرش گلشهر میره و از میخواد که خیلی زود جریره رو برای ازدواج با سیاوش آماده کنه .گلشهر با افسری از جنس دیبا و با عطر و رنگ فراوان به زیبایی جریره رو آراسته میکنه . به گونه ای که هیچ چیز از جمال و کمال در نظرسیاوش کم نمیاره ؛

بیاورد گلشهر دخترش را 

نهاد از بر تارک افسرش را 

به دیبا ودینار وزر و درم

به بوی و به رنگ و به بیش و به کم

بیاراست او را چو خرم بهار

فرستاد در شب بر شهریار 

دورانزندگی ی جریره با همه ی شایستگی های اون که در شاهنامه در حاشیه قرار گرفته و خیلی کم رنگ بهش پرداخته شده ، مگر در نقش مادری فرود ، یک تراژدی پیوسته ست .

حضور جریره در زندگی سیاوش اونقدر فرعی و کوتاهه که در هیچ منبعی جز خود شاهنامه نیومده . او زنی مظلوم وغم آشناست ، چرا که دوران وصال او و سیاوش بسیار کوتاهه چرا که پدرش پیران ، وزیر خردمند دربار توران بنا به مصلحت های سیاسی و برای افزایش اعتماد افراسیاب به سیاوش که به واسطه ی گفته های سخن چینان اندکی به او بدگمان شده ،به سیاوش پیشنهاد وصلت با یکی از دختران افراسیاب به نام فرنگیس رو میده . پیران در وصف فرنگیس به سیاوش میگه ؛ 

 فرنگیس مهتر زخوبان اوی

نبینی به گیتی چنان موی و روی

به بالا ز سرو و سهی برترست

ز مشک سیه بر سرش افسرست

هنرها و دانش ز اندازه بیش

خرد را پرستار دارد به پیش 

از افراسیاب ار بخواهی رواست

چنو بت به کشمیر و کابل کجاست 

و در آخر به سیاوش میگه هر چند که دختر من همسر توعه اما این ازدواج به سود تو خواهد بود . اینگونه در دوستی و آرامش میان تو و افراسیاب گشوده میشه .

از اون طرف افراسیاب که نامه ی درخواست این ازدواج رو دریافت میکنه علی رغم اینکه سالها قبل از ستاره شناسان شنیده بود که او نبیره ای خواهد داشت که تمام شهرهای توران رو ویران میکنه با مشاوره ی پیران که بهش امید میده کسی از نژاد سیاوش به دنیا بیاد باهوش و با خرد خواهد بود که بر ایران و توران حکمرانی میکنه به این وصلت راضی میشه . 

خب پیران که زمینه ی ازدواج سیاوش و فرنگیس رو فراهم میکنه به همراهی و همدلی همسرش گلشهر که همیشه اندیشه های سیاسی اون رو با احترام می پذیرفته و در اموری که به او محول می شده به بهترین شکل ممکن مدیریت و نقش آفرینی میکنه از گلشهر میخواد که اسباب این ازدواج رو با بردن هدایایی برای فرنگیس فراهم کنه . به واقع این پیران و گلشهر هستند ، پدر و مادر جریره ، که مقدمات ازدواج دامادشون سیاوش رو فراهم می کنند . 

فرنگیس دختری هست که زیبایی ، اصالت ، فرهنگ و درایت رو با هم در خودش جمع داره و این بانو به واسطه ی جانب داری از عدالت و وفاداری به همسر و همچنین شجاعتی که در ابراز مخالفت و انتقاد از پدرش افراسیاب داره در شاهنامه مشهوره . و اما سیاوش که بنا به مصلحت های سیاسی و علی رغم میلش به این وصلت پرداخته با دیدن فرنگیس خشنود میشه .

سیاوش چو روی فرنگیس دید 

سرا پای آن ماه چون بنگرید

قدی دید سرو و رخی دید ماه 

فرو هشته در بر دو زلف سیاه 

دهانی پر از درّ، لبی چون عقیق 

تو گفتی و را ، زهره آمد رفیق

دهان و لبش بود گوهر فشان

سخن گفتنش بود گوهر نشان

فرشته بخوی و چو عنبر به بوی

به دل مهربان و به جان مهر جوی

بنابراین سیاوش در حالیکه جریره رو به همسری داره و اون هم فرزندی از او در شکم ، با فرنگیس دختر مهتر افراسیاب ازدواج میکنه . 

در ادامه ی داستان دیگه اثری از جریره نمیبینیم تا اونجایی که فرود فرزند او و سیاوش به دنیا میاد . 

جریره که زنی کاردان و صبوره با این که به دلیل مرتبه ی اجتماعی خودش و فرزندش که پایینتر از فرنگیس بوده مجبور میشه که جدا از همسر زندگی کنه ، بر اساس اشارات کاملا واضح فردوسی او هیچگونه نارضایتی و سر خوردگی از زندگی کوتاهش با سیاوش در درون حمل نمی کرده و این در توصیف جریره از سیاوش در خطاب به فرزندش فرود کاملا مشهوده . 

که اندر جهان چون سیا وخش نیست  

نبندد کمر یک جهان بخش نیست 

به گردی و مردی و فرّ و نژاد 

بداورنگ و فرهنگ و  سنگ و به داد 

تو پور چنان نامور مهتری 

ز تخم کیانی و کی منظری

به این ترتیب نقش جریره در زندگی سیاوش به پایان میرسه اما نقش آفرینی او در شاهنامه پس از کشته شدن سیاوش و داغی که بر دلش مونده با بزرگ کردن فرود فرزندش و ترغیب دلاورانه ی او به کین خواهی پدر ، همچنان ادامه داره . 

سیاوش به همراه همسر جدیدش فرنگیس به سمت نواحی ای از چین که پادشاهی اون رو از افراسیاب دریافت کرده میره و شهری زیبا به نام سیاوش گرد رو بنا میکنه . 

او خوابی میبینه و از ستاره شناسان طالع و بخت خودش رو جویا میشه . متأسفانه مطلع میشه که بنیاد فرخنده ای در انتظارش نیست .

روزها میگذره ، فرنگیس بارداره . گرسیوز برادر افراسیاب به عنوان واسطه ی پیغام بر میان سیاوش گرد و توران از اونجایی که شخصیتی بی مایه و حسود داره نمیتونه زیبایی های شهر سیاوش و محبت های افراسیاب نسبت به اون رو تحمل کنه . در نزد افراسیاب شروع به بدگویی از سیاوش میکنه . گرسیوز اظهار می داره که فرستاده ای از طرف کاووس، نهانی پیش سیاوش بوده ، و هر آنچه برای بدگمان کردن سیاوش نزد افراسیاب لازمه گفته و به او اطمینان میده که سیاوش با همراهی ایران و چین، مشغول توطئه بر علیه تورانه .

گرسیوز با هر حیله ای که شده راه هر گونه مماشات با سیاوش رو بر افراسیاب میبنده . پس به واسطه ی کینه و حسادتش به نزد سیاوش پیغام میبره که افراسیاب به توبد گمان شده و در حال لشکرکشی به سمت سیاوشگرد هست . سیاوش برای افراسیاب بسیار عزیزه  اما همان اندازه که کیکاووس پدر ، با نادانی او رو به تورانیان میسپاره ، افراسیاب هم با قضاوت عجولانه نسبت به سیاوش و اعتماد بیش از حد به برادر حسود و بدخواهش ، زمینه ی طالعی که همواره از او می ترسید و جنگهای خونین میان ایران و توران رو فراهم می کنه . فرنگیس گریان و نالان از سیاوش میخواد تا به سمت روم بره . اما سیاوش که در می یابه هنگام رفتنش از این جهان فرارسیده به فرنگیس که در ماه پنجم بارداری هست وصیت میکنه که اگر فرزند پسری زادی نام او را کیخسرو بگذار ، او پادشاه بزرگی خواهد شد و روزی انتقام من رو خواهد گرفت . سیاوش همه ی آنچه که طالع بینان بر او آشکار کرده بودند به همسر میگه و در آخر از فرنگیس میخواد که در این رویارویی دخالتی نکنه . اما فرنگیس ، این زن شجاع و وفادار به همسر ، زمانی که سیاوش بی گناه رو در بند پدر بی خردش میبینه با شجاعت به سمت پدر میره و اون رو پند میده که مبادا دستت آغشته به خون بی گناهی بشه .خودش رو به پای پدر میندازه و التماس میکنه که همسر من نیک سرشت ترین مرد جهانه و تمامی اینها نیرنگ و دسیسه ای بیش نیست .

اما سخنان مدبّرانه ی فرنگیس برای اینکه مانع اجرای توطئه ی تورانیان بر علیه همسرش بشه ، در قلب سنگی پدر اثری نمیکنه . اوصاف اون لحظه ی فرنگیس رو از زبان فردوسی حکیم بشنویم :

فرنگیس بشنید و رخ را بخست

میان را به زنّار خونین ببست 

به پیش پدر شد پر از درد و باک 

خروشان به سر برهمی ریخت خاک

بدو گفت: کای پرهنر شهریار

چرا کرد خواهی مرا خاکسار

دلت را چرا بستی اندر فریب

همی از بلندی نبینی نشیب 

سر تاجداران مبر بی گناه 

که نپسندد این داور هور و ماه 

سیاوش که بگذاشت ایران زمین

همی از جهان بر تو کرد آفرین

بیازرد از بهر تو شاه را 

چنان افسر و تخت و آن گاه را

بیامد تو را کرد پشت و پناه 

کنون رو چه دیدی که بردت ز راه

نبرد سر تاجداران کسی 

که با تاج بر تخت ماند بسی

مکن بی گنه بر تن من ستم

که گیتی سپنج است با باد و دم

یکی را به چاه افکند بی گناه

یکی با کله برنشاند به کاه

سر انجام هر دو به خاک اندرند

ز اختر به چنگ مغاک اندرند

با این اوصاف افراسیاب خشمگین دستور میده تا فرنگیس رو زندانی کنند و سر آخر سر سیاوش بی گناه رو از بدن جدا می کنند . بعد از کشته شدن سیاوش ناله و نفرین فرنگیس به آسمان بلند میشه . او بدون ترس و استوار در برابر پدر ستمگر و بی خردش می ایسته و اون رو به باد انتقاد میگیره . فرنگیس به نشانه ی اعتراض به این نا عدالتی یکی از آیین های کهن سوگواری ایرانیان باستان که بریدن مو و گیسوی زنان هست رو به همراه دخترانی دیگر از توران ، که موهای خود را افشان می کنند در سوگ سیاوش به اجرا میگذاره . 

همه بندگان موی کردند باز 

فرنگیس مشکین کمند دراز

برید و میان را به گیسو ببست

به ناخن گل ارغوان را بخست

به این ترتیب فرنگیس به نشانه ی سوگ و اعتراض گیسوان خودش رو میبره ، گیسوانی که نماد باروری و برکت اند . افراسیاب خشمگین تر از پیش نسبت به رفتار دختر ، از ترس اینکه از نژاد سیاوش فرزندی به دنیا بیاد که موجب آزار او بشه به گرسیوز دستور میده فرنگیس رو اونقدر بزنند تا فرزندش رو سقط کنه . اما پیران که همواره حامی سیاوش و بعدها فرزندش کیخسرو بود ، زمانی که داستان قتل سیاوش رو میشنوه سراسیمه به نزد افراسیاب میره . او با وساطت و درایت همیشگی اش فرنگیس باردار رو از چنگ مجازات پدر نجات میده . 

پس فرنگیس رو با خودش به خونه میبره و به همسر همیشه حامی اش گلشهر می سپاره ، تا همچون مادری دلسوز از این زن باردار رنج دیده مراقبت کنه . به این ترتیب فرنگیس در خانه ی پیران، کیخسرو رو به دنیا میاره اما مجبور میشه به دستور افراسیاب، بعد تولد اون رو به چوپانان بسپره تا نسب و نژادش رو فراموش کنه . فرنگیس تا آخرین لحظه ی زندگی به خاطره ی همسرش سیاوش وفادار میمونه . او جایگاه حساس و ویژه ای داره چرا که همسر نازنینش رو به سبب حیله ورزی عمو و بی خردی پدر از دست داده . او شاهد فشارهای روانی زیاد از جنگ های خونین در سرزمین پدر و همسرشه ، چرا که رستم به کین خواهی از سیاوش آروم ننشسته . جریره هم که از همون آغاز قربانی تقدیره بعد از کشته شدن سیاوش چنان داغدار و پریشان میشه که تنها به یک چیز می اندیشه و اون هم گرفتن انتقام خون سیاوش هست .

بله جریره زنی آزرده خاطر و زخم خورده از کشته شدن همسر هست اما در شاهنامه با مام فرود بودن  به خواننده معرفی میشه . با تمام این مظلومیتی که داره به خاطر تنهایی و دور از همسر فرزند را به دنیا آوردن ، در حاشیه روزگار سپری کردن و در ادامه هم این فرزند فرنگیسه که به پادشاهی ایران میرسه ، باز هم او زنی منطقی ، کاردان و اصیل وبا استقلال کامل هست . در واقع میشه گفت از صفاتی مثل حسادت ، کینه ورزی و توطئه هایی که برخی زنان انجام می دهند تا فرزند خودشون رو در تقابل با فرزند زن مقابل برای دستیابی به قدرت قرار بدن در جریره خبری نیست . 

زمان میگذره ، فرود جوانی میشه دلاور ، محبوب و نامدار . وبه همراه مادر در دژی مستحکم در کلات به عنوان دژبان تورانیان روزگار میگذرونه . کیخسرو هم که به نوجوانی رسیده و هیچ شباهتی به چوپان زادگان نداره . خبر شجاعت ها و توانایی های او در شکار به پیران که میرسه به دیدارش میره و با دیدن زیبایی قامت و برومندی او به یاد سیاوش میفته . اون رو به نزد خودش بازمی گردونه و داستان زندگیش رو براش شرح میده .و باز این پیران هست که زمینه ی دیدار کیخسرو رو با افراسیاب پدربزرگ فراهم میکنه . پدربزرگ، از دیدن کیخسرو که از قبل با توصیه های پیران خودش رو به بی خبری زده ، شادمان میشه و به او خوش بین .

به این شکل که کیخسرو با راهنمایی های پیران در آزمایشی که افراسیاب از اون به عمل میاره خودش رو به نادانی زده و پاسخ سوالات افراسیاب رو برعکس میده تا او به سلامت فکریش مشکوک بشه . به این ترتیب پیران از افراسیاب اجازه میخواد تا کیخسرو رو به نزد مادرش فرنگیس ببره . زندگی فرنگیس بسیار سخت و دلخراشه . او با قدرت و امیدواری روزها ی سخت و اتفاقاتی چون مرگ همسر و دوری از فرزندش رو پشت سر میگذاره . از غم های زندگیش عبور میکنه و با دیدن کیخسرو و زندگی با او در سیاوشگرد کمی به آرامش میرسه . فرنگیس که در برابر تمامی ناملایمات تاب آورده و استقامتی بی نظیر از خودش نشون داده ، به انتقام خون شوهر به خانواده ی پدری پشت میکنه و به همراهی گیو ، پهلوان نامدارایرانی و داماد رستم که به دنبال فرزند سیاوش بوده و اون رو در می یابه ، با پسرش کیخسرو به سمت ایران حرکت می کنه . 

فرنگیس و کیخسرو در ایران مورد استقبال و مهر کیکاووس شاه قرار میگیرند . کیکاووس تصمیم داره که تاج و تخت رو به کیخسرو بسپاره ولی با مخالفت طوس که از پهلوانان و نژاد شاهان است مواجه میشه . چرا که او حامی فریبرز ، پسر دیگر کاووس شاه برای جانشینی و سلطنت است . کیکاووس به ناچار تصرف دژ بهمن که به دست اهریمنان افتاده رو شرط سلطنت قرار میده . فریبرز به همراهی طوس از گشودن اون دژ در می مانند . و این کیخسرو هست که اون محل رو به تصرف در میاره و به جای اون آتشکده ی آذر گشسب رو بنا میکنه . بعد از این پیروزی کاووس شاه دست کیخسرو رو میگیره و اون رو در جایگاه شاهی می نشونه و تاج پادشاهی رو بر سرش میگذاره . کیخسرو به محض نشستن بر تخت ، آماده میشه که به خونخواهی از پدر و رنج های مادر به توران حمله کنه . اون که سخت تشنه ی انتقام پدر بی گناهش ، پیام آشتی افراسیاب رو نمی پذیره . پس لشکری بزرگ از ایران به سپهداری طوس به توران می تازه 

. کیخسرو یک سفارش ویژه ای به طوس میکنه ؛ اینکه مبادا از کلات بگذری ، در اونجا برادر من که از نژاد بزرگان است و از ایرانیان کسی رو نمیشناسه در اونجا زندگی میکنه . بنابراین در حالیکه سپاه ایران به نزدیکی شهر کلات رسیده ، بعد از سالها با جریره روبرو میشیم . او که هنوز داغدار شوهر ناکامشه ، پسر رو تشویق می کنه تا با سپاه ایران برای کین خواهی پدرش سیاوش همراه بشه و با تورانیان بجنگه . می بینیم که جریره هم به عنوان بانویی وفادار به همسر همچون فرنگیس به خانواده ی پدری پشت می کنه . 

جریره بدو گفت کای رزم ساز 

بدین روز هرگز مبادت نیاز

برت را بخفتان رومی بپوش 

برو دل پر از جوش و سر پر خروش

به پیش سپاه برادر برو 

تو کینخواه نو باش و آن شاه نو

این اشعار نمایانگر روان روشن و آرام یک بانوی انسان دوسته . و این احترام کیخسرو به عنوان پادشاه جدید به معنای پذیرش او و نشان دهنده ی علاقه ی جریره به فرزند سیاوش و فرنگیس است .

اما جریان بد حوادث و سبک سری طوس با اون که کیخسرو از او خواسته بود که از نزدیک شدن به کلات دوری کنه ، سبب شد که به جای دوستی ،بین فرود و سپاه ایران جنگی در بگیره و متاسفانه در این جنگ فرود کشته میشه . جریره با مرگ فرزند و توصیه ی خود او همه ی گنج های قلعه رو به آتش میکشه ؛ بر سر نعش پسر می نشینه و خنجری در شکم خودش فرو میبره و در کنار فرزند چشم از جهان فرو می بنده . جریره که در تنهایی و در نهایت هوشیاری فرزند خودش رو پرورش داد ، در زمان بحران نظامی هم با شجاعت و درایت عمل کرد . او کاری کرد که سپاه طوس از این نبرد نابخردانه و ناآگاهانه هیچ سود و غنیمتی نبره . او مرگ داوطلبانه رو به اسارت به دست لشکر طوس ترجیح داد ، مرگی که برای دفاع از حیثیت و ناموس زن بودن او و زنان دیگر دژ بود . و این پایان نقش آفرینی جریره در شاهنامه است . 

و اما فرنگیس ؛ که دورانی از زندگیش رو در هراس و در به دری گذروند و کوهی از استقامت و صبر شد، با مهاجرت به ایران و مادر شاه آرمانی شدن در صف دشمنان پدر و کشورش قرار گرفت و شاهد جنگ های خونین کشور پسر و کشور پدر شد . صدها تن از خانواده ی شوهر و صدها تن از خانواده ی پدر در این جنگ کشته شدند و در نهایت هم پدر و برادرانش نابود شدند . او در این میانه ، باید دست خوش عذاب روحی توان فرسایی شده باشه . 

سپاس که من رو تا پایان همراهی کردید .

بدرود   

منابع:

شاهنامه کوتاه و تندرست. معیری رهنی. حمیدرضا

مقاله ی شاهنامه و دو بانوی ستمدیده‌ در داستان سیاوش. دکتر منشی زاده. انوشیروان

BLACK

زمان باقی مانده تا شروع تخفیف بلک فرایدی روی پکیج‌های اشتراکی

روز
ساعت
دقیقه
ثانیه
black2