Episode 0 – Intro
سلام من مارال پژاوند هستم با پادکست زن در قاب تاریخ
توی این پادکست قراره داستانهای زیادی از زنان قدرتمند ایران زمین در طول تاریخ اسطوره و حماسه از زنان شاهنامه تا زنان معاصر ایران بشنویم.
واقعیتش اینه که ایده ی اجرای این پادکست ،از همکاری من با آکادمی آوای صلح سيمرغ که در جهت توانمندسازی هر چه بیشتر زنان تلاش میکنه ، شروع شد. بنابراین من این پادکست رو به پاسداشت این هدف بزرگ به تمام زنان اصیل و فرهیخته ی سرزمینم تقدیم می کنم.
اسپانسر این مجموعه هیچ کسی غیر از خود شما نیست. از شما نازنینان میخوام در صورتی که این روایت به گوش جانتون نشست، صدای من باشید و زن در قلب تاریخ رو به دوستان و عزیزانتون معرفی کنید.
داستان امروزم رو با حکایت سیمرغ عطار شروع میکنم و اینکه چرا سیمرغ! تا انتها با من باشید تا علت انتخاب این داستان رو برای معرفی بیشتر و کاری که این آکادمی به طور ویژه ، قراره برای زنان انجام بده ؛ براتون بگم.
حکایت سیمرغ ، شرح حال پرندگانی که در سرزمینی زندگی میکردند که هیچ کس بر اونها حکمفرمایی نمی کرد . مرغان به این نتیجه رسیده بودند که بدون پادشاه زندگی کردن و آسوده زیستن کار دشواری. پس مجمعی تشکیل دادن تا برای انتخاب یه پادشاه آگاه کسی از جنس خودشون، تصمیمگیری کنند.
هدهد، که به پیر دانای پرندگان معروفه و در ادبیات و داستان نماد راهنما و بلد راه بوده، به جمع اونها میپیونده. او که مدتها بود در انتظار و درصدد هدایت مرغان به سمت پادشاه پرندگان بود ؛ به اونها یادآور میشه که او به عنوان کسی که سالها در عالم گشته و همره و همسفر سلیمان پیامبر بوده؛ پادشاه پرندگان رو دیده، پس با اطمینان میگه : ما پرندگان پادشاهی داریم به نام سيمرغ که در کوه قاف منزل داره. برای رسیدن به اون باید از دریا و خشکی و هفت دره بگذریم اما همگی در حریم اون به عزت و آرامش میرسیم.
خلاصه که هدهد آنقدر از زیبایی و فر و جلال سیمرغ میگه که همه ی پرندگان برای دیدارش بی قرار میشن.عزم حرکت میکنن اما در همون ابتدای مسیر، هدهد از سختیهای این راه طولانی هم میگه. اذعان میکنه که در این مسیر باید دل شیر داشت ، سختی ها کشید و جانفشانی ها کرد. اما با وجود تمام این سختیها، این راه راهی که ارزش پیمودن داره و سیمرغ ، معبودی که ارزش جانفشانی.
پرندگان با وجود اشتیاق و میل به اوج گرفتن تا آستان سیمرغ، با شنیدن این سخنان هدهد، نگران و مضطرب شدن. هراسی در دلشون افتاد پس یک به یک شروع به بهانه تراشی و ابراز ناتوانی در پیمودن این راه طولانی و ناشناخته کردن.
در واقع میشه گفت حکایت سیمرغ داستانی نمادین از انسانهاست. از زندگیها و طبقات اجتماعی شون که به زبان پرندگان در شاهکار ادبیات ایران، منطق الطیر عطار به شیوایی بیان شده . هر پرنده نماد یک جنبه از جنبه های شخصیت انسان . از میان روحیات گوناگون نهفته در وجود انسانها و همینطور کاستی های انسانی که عموما انسانها رو از روشنایی ها بازمیدارد.
بلبل جمالپرست عاشق پیشه نماد انسانهایی که درگیر عشق زمینی شدن.
کبک سوداگر نماد انسانهایی که درگیر گوهر و جواهراتن.
طاووس جلوه گر طناز ، نماد انسانهای دورنگی که سخت پایبند ظاهر دین و رعایت احکامن.
مرغابی همیشه سر در آب ، نماد انسانهای گرفتار وسواس در طهارت و دینداری ان.
همای که به اون مرغ سعادت هم میگن، نماد انسانهای جاه طلبی که شیفته ی تأثیر و اقتدار در حکومت و جامعه هستن.
جغد دلبسته به ویرانهها، نماد انسانهای گوشه نشینی که به فکر انباشتن مال و زرهستن.
باز سفید مغرور، نماد انسانهای شیفته ی قدرت که حاضرن هر کاری بکنن تا به دولت و حکومت نزدیک بشن و به هر قیمتی حفظش کنن.
بوتیمار که به اون مرغ غمخورک هم میگن ، نماد انسانهای خسیسی که از مواهب دنیا نه خودشون لذت میبرند و نه از لذت بردن دیگران شاد میشن.
طوطی شکر دهان مقلد ، که نماد انسانهای زاهد ظاهرپرستی که به روشنایی درون نرسیدن، اما آرزوی بهشت جاودانه دارن.
این حکایت به ما یادآور میشه که انسانها، همگی میل به خودشکوفایی دارن. اما این تمایل به معنای این نیست که همه در این مسیر قدم میگذارند و موفق میشن.خیلی ها به دلیل تعلقات و وابستگی های شدید، حتی به مرحله ی طلب هم نمی رسند. بعضی ها در مسیر قدم میگذارند اما تا انتها پیش نمیرن.
از دید شاعر شیرین سخن عطار نیشابوری: جان آدمی آشیانه و قرارگاه هزاران مرغ آشنا و ناآشناست که چند صباحی در این آشیانه زندگی میکنند، دانه میچینند و به آرامش میرسند و دوباره این قفس تنگ اونها رو خسته میکنه، به پرواز درمیان و اوج میگیرن تا به آشیانه نخستین خودشون بازگردن.
بله ! هر کدوم از این مرغان، بیان یک خصیصه از خصایص انسانی ما هستند که میتونن ما رو پایبند به تعلقات این دنیا نگه دارن اما در حکایت سیمرغ عطار ، هدد باتجربه و خردمند ما که تمام بندها و بهانه ها رو میشناسه ، با کلام روشن و کنایات شیرینش عذر یک به یک مرغان رو پاسخ میده، قلبهاشون رو بیدار و هوشیار میکنه. اون از هفت وادی طلب، عشق ، معرفت، استغنا، حیرت و فقر و فنا میگه و دوباره شوق پرواز رو در دلهاشون مینشونه.
تا اینکه از میان صدها هزار مرغ ، تنها تعداد اندکی، یعنی سی تن مرغ که از همه خالصتر و صادق تر بودن، پس از پیمودن این راه طولانی، به آستان سیمرغ یعنی کوه قاف میرسن . در نهایت شگفتی جز خودشون کسی را در آستان سیمرغ نمیبینن و این حقیقت بر اونها روشنم میشه گه سیمرغ جان هیچ چیز نیست؛ جز جان تعالی یافته و رها شده ی خود اونها . به عبارت بهتر سیمرغی برای یافتن در بيرون وجود نداشته . سیمرغ ساختنی بوده نه یافتنی.
و در این مسیر وجود یک راهنمای آگاه به سیمرغ رسیده است، که میتونه جانهای آماده ی پرواز رو راهبری و همراهی کنه و این حکایت ادامه داره…..
وآکادمی آوای صلح سیمرغ با الهام از این حکایت، تلاش میکنه صدای زنان جراتمندی باشه که بالی برای پرواز دارن و در تلاشند تا ارزشی بیافرینند.
شما نازنینان میتونید این حکایت رو با اشعار زیبای عطار به روایتگری خودم و به نغمه خوانی نازنینان صداپیشه دیر آشنای ایران ،در اپیزود بعدی به تفصیل بشنوید.
سپاس که من رو تا انتها همراهی کردید . بدرود…
منابع