logomain
Search
Close this search box.
Search
Close this search box.

عنوان اپیزود:

اپیزود 51 – دکتر منیره پناهی کارآفرین و مدیر شرکت‌ های موفق تابش نور و شرکت دانش بنیان داریاژن

شماره اپیزود:

گوینده:

مارال پژاوند

درباره اپیزود:

فصل جدید از پادکست زن در قاب تاریخ( رادیو راه زنانه) با عنوان صدای زنان توانای ایران، گفتگو با زنان فرهیخته، توانا و اثرگذار به نمایندگی از طرف جامعه ای از زنان توانمند ایران است.

در اپیزود هشتم از فصل جدید پادکست رادیو راه زنانه میزبان بانوی توانا، مدرس در حوزه ی مدیریت استراتژیک، کارآفرین و مدیر موفق شرکت‌های تابش نور و دانش بنیان داریاژن سرکار خانم منیره پناهی هستیم.

او از چرایی انتخاب مسیر حرفه ای و داستان زندگی اش میگوید: شاید ابتدای کار و اصلی ترین نقطه ی شروع این شکل حرکات در زندگی من قبولی خیلی اتفاقی من در رشته ی مدیریت باشه.

علیرغم پیش بینی ایی که همه میکردن بواسطه ی سابقه ی تحصیلی خوبی که در دبیرستان و راهنمایی داشتم و همه پیش بینی گروه پزشکی رو برای من داشتن به واسطه ی یکسری اتفاقات که از جمله ی اونها مریضی من بود، باعث شد که رتبه ی لازم رو نیارم و در اون سال به پیشنهاد برادرم رشته ی مدیریت رو انتخاب کنم و در دانشگاه فردوسی هم پذیرفته شدم.

اون سال یادم هست که کسی به من تبریک نگفت بابت قبولیم. چون انتظار همه و خودم این بود که در گروه پزشکی باشم.

و این یک شکست بود از دید خودم اما من نقطه ی شروع این حرکت و مسیر رو از اون اتفاق میدونم. بیماری ایی که تبدیل شد به یک خیری.

از این منظر میگم خیر چون دانش و یافته هایی که در این رشته بدست آوردم در مسیر زندگی من اثرات زیادی گذاشت.

من لیسانس رو دانشگاه فردوسی خوندم و برای فوق لیسانس و دکترا اومدم تهران در سال ۸۰.

سال ۸۱ که میخواستم وارد محیط کار بشم هنوز دانشجو بودم و هنوز تهران رو نمیشناختم.

اونموقع گوگل مپی وجود نداشت و من یه نقشه ی تهران خریده بودم که به یادگار نگه داشتم که از یه نقطه ی تهران به یه نقطه ی دیگه چطوری برم!!

در سال ۸۱ پروژه ای رو از وزارت بازرگانی گرفتم و در سال ۸۲ در آزمونی که سازمان مدیریت صنعتی برای تجهیز کارشناسان خودش شروع کرده بود، شرکت کردم و جزو سی نفر منتخبی بودم که توی گروهی که معروف به طرح تجهیز ۲و یا تی ۲ بود، عضو شدم.

توی این دوره ی ۲ ساله، با مهارتهای مشاوره ی مدیریت آشنا شدم که چطوری میشه به عنوان یه مشاور موفق در صنعت فعالیت کرد.

بعد از دوسال دوره ی آموزشی فشرده ای که داشتیم ما وارد گروههای تخصصی خود سازمان مدیریت صنعتی شدیم و من تا سال ۸۸ در اون سازمان بودم.

سال ۸۵ هم دکترای استراتژی را در همون دانشگاه شهید بهشتی می خوندم و تا سال ۸۸ که در سازمان بودم، کارهای مشاوره ای رو در گروه‌های مختلف و پروژه های مختلف انجام میدادم اما سال ۸۸ احساس کردم که  فضای سازمان دولتی خیلی چارچوب مند و با قوانین مشخص برای من مناسب نیست.

شاید من محیط پر چالش تری رو می‌پسندیدم. شاید آزادی عمل بیشتری رو می خواستم.

این شد که در سال ۸۸ که یکم فضای سیاسی هم ملتهب بود و فضای آرومی برای شروی یک بیزنس و کار نبود، من از اون سازمان خارج شدم و به دنبال کار.

اونجاییش سخت بود که من تصمیم گرفته بودم که من جای دیگه هم استخدام نشم. حتی من اونموقع دانشجوی دکترا بودم‌ و مثل الان بازر کار اشباع نبود.

خیلی از دانشگاه ها دانشجویان دکترا رو بورسیه میکردن و هیئت علمی جذب میکردن من حتی تصمیم گرفته بودم که هیئت علمی هم نشم و کسب و کار خودمو راه بندازم.

سال ۸۸ یا ۸۷ بود که عنوان مراکز رشد دانشگاهها استارت خورده بود و دانشگاه‌ها قرار بود که از ایده های جوانان حمایت بکنن و مراکزی بود که فضا و امکانات در اختیارشون قرار می‌دادن تا اونها کارشون رو شروع بکنن.

من با اینکه دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی بودم رایزنی رو با مرکز رشد دانشگاه تهران شروع کردم اما شرایطشون انقدر تسهیلگر نبود و انقدر خوب نبود به نظر من اما به واسطه ی یکی از دوستام با دانشگاه شریف آشنا شدم و شروع به رایزنی کردم و خدا رو شکر دانشگاه شریف امکانات خوب رو به ما داد.

بنابراین در سال ۸۸ اولین دفتر کاریم رو که یک اتاق ۲ در ۳ هم نمیشد اونجا شروع کردم گروه مطالعات صنعت رو اونجا راه اندازی کردم البته باهمکاری دوستان و شروع کردیم به کار‌.

اولین پروژه ای رو که به عنوان مجری  گرفتم از بانک مسکن بود اواخر سال. بعد ۶، ۷ماه بیکاری و جاهای مختلف پروپزال دادن، نه شنیدن و استند بای بودن.

اولین پروژه اواخر سال ۸۸ استارت خورد و من تا سال ۹۱در اون مرکز که ابتدا من و۲ تا از دوستانم اونجا بودیم تبدیل شد به دفتری که تقریبا ۱۴ نفر کارشناس داشت و سال اخر همزمان ۷ پروژه داشتیم.

اما سال ۹۱ باز با وجود ۱۱ سال تجربه و دانش و تخصص کافی در حوزه ی مشاوره تصمیم گرفتم بیام بیرون و وارد کارتولید بشم.

اونجایی بود که احساس کردم کارهای مشاوره ای که من دارم انجام میدم، ان‌قدر اثر گذار نیست.

چون خیلی  پروژه ها که میگرفتیم از سازمان‌های دولتی بود و کارهایی که انجام می‌دادیم حالا یا مدیرعوض میشد و مدیر بعدی به اون پروژه باور نداشت یا اینکه پروژه جنبه ی ویترینی داشت و من اجرا رو خیلی نمیدیدم.

هرچند خیلی از پیشنهادهایی که ما میدادیم مخصوصا سه سالی که به عنوان مشاور با بانک مسکن کار میکردیم و به نظر من لذت بخش ترین بخش کار مشاوره ای من بود چون خیلی از پیشنهاداتی که میدادیم اجرایی میشد.

مثلا پروژه ای بود در حوزه ی خانه دار شدن مردم از جمله ی اونها اینکه وام به زوجین تعلق بگیره. پیش از اون به یک نفر همیشه وام رو میدادن.

و ما این رو مطرح کردیم که الان خیلی از زوجین هر دو دارن کار  میکنن، خوب ما به بان‌ پیشنهاد دادیم میشه وام بیشتری داد و بازپرداخت بیشتری هم داشت.

هم شما منتفع میشید و هم  اونها وام بیشتری دریافت می‌کنند و میتونن خونه بخرن.

این یکی از طرحهای ما بود و جالبه که به شما بگم این طرح که در سال ۹۱ یا ۹۲ اجرایی شد من و همسرم در سال ۹۷ با همین طرح خونه دار شدیم .

خانم منیره پناهی با وجود سابقه ی خوب و دانش و تخصصی که در طی این سالها با تدریس و کار در حوزه ی مشاوره بدست اورده بود با هدفی بزرگتر و با انگیزه ی اثرگذاری جمعی وارد کار تولید شد.

او در مورد ورودش به عرصه ی تولید میگوید: به صورت کاملا اتفاقی آشنا شدیم با یه شرکتی که ورشکسته شده به نام تابش نور. که سهامدارانش دارن دنبال مشتری می‌گردن که از این شرکت خلاصی پیدا کنن.

خب من سرمایه ی کافی برای اینکه خودم خریداری بکنم رو نداشتم با مشارکت خانواده و الان هم همسرم که جزء شرکا هستند با هم این شرکت رو خریداری کردیم.

روزی که این شرکت رو خریداری کردیم ۲۳ نفر پرسنل داشت که با ورود ما ۵ نفر هم خداحافظی کردند و با ۱۷ نفر پرسنل شروع کردیم. تا اینکه در سال ۱۴۰۰، به حدود ۵۰۰ نفر پرسنل رسوندیم.

بله فراز و نشیب بسیار و سه سال اول بسیار سختی رو داشتیم. سال ۹۵ تقریبا رشدش شروع شد.

سختی‌های ابتدای کار تقریبا تموم شده بود از سال ۹۵ تقریبا سالی ۵۰ درصد تا ۶۰ درصد بعضی سالها رشد میکردیم.

تا سال ۹۷ یه پروژه ی دیگه رو استارت زدیم و وارد حوزه ی فلیور و اسانس بشیم. صنایع خیلی خاصی که بعضی کشورها توشون، خیلی قوی هستن.

این پروژه ۳ سال از ۹۶ تا ۹۹ اجراشد اما این پروژه بعد اینکه در حوزه ی تحقیق و توسعه تموم شد و رسید به تجاری سازی.

پروژه به من تحویل داده شد تا من به عنوان مدیر توسعه ی شرکت اون رو به مرحله ی اجرایی برسونم.

بررسی های من نشون داد ما به واسطه ی تحریم هایی که هستیم هم در تامین مواد اولیه که صددرصد وارداتی بود و هم در حوزه ی فروش زمانی به صرفه اقتصادی میرسیدیم که  فراتر از نیاز کشور تولید می‌کردیم در غیر اینصورت قیمت‌هامون رقابتی نمیشد از اونجا که تحریم بودیم و نمیتونستیم صادر بکنیم و عملا این پروژه در تجاری سازی شکست می‌خورد.

و من طی نامه‌ای اعلام کردم بهتراست تا زمانیکه شرایط سیاسی ما اینگونه هست پروژه مسکوت باقی بمونه.

اما سال ۹۸ که تحریم‌ها در اوج خودش بود، سهامداران شرکت تابش نور تصمیم گرفتند که یک مقدارسرعت رشد رو کم بکنند چون به واسطه ی تحریم ها رشد هزینه اش زیادتر شده بود و ریسک رشد بالا رفته بود.

فکر کردند که بهتر است سرعت رو کم کنند.خب من مدیر توسعه بودم و یه جورایی من بیکار شدم!

با همسرم تصمیم گرفتیم با توجه به تجربه ای که از صنعت فلیور داشتیم و میدونستیم نمیتونیم رو صنعتی بریم که واردات حرف اصلی رو میزنه. از طرف دیگه هم  میخواستیم اثرگذاری بیشتری داشته باشیم..

درسته ۵۰۰ نفر پرسنل داشتیم اما این ون اثرگذاری ای نبود که ما به دنبالش بودیم. پس هلدینگ رو تاسیس کردیم به نام دارپا که درحوزه های هایتکس سرمایه گذاری کنه.

ما برای دارپا سه تا حوزه ی بیوتک، انرژی های نو و شیمیایی رو انتخاب کردیم که نتیجه ی بیوتک شد شرکت داریاژن، انرژی های نو، شد داریا توان گستر و شیمیایی رو هنوز استارت نزدیم.

این کل مسیری بود که من طی کردم البته در این سالها از سال ۸۳ من کار تدریس در دانشگاه رو دارم همیشه، با این استدلال که تجربه ای که من تو صنعت بدست میارم فراتر از نوشته های کتابها و مقالاتی که داره ترجمه میشه.

همیشه سر کلاس مثال‌هایی که میزنم از شرکت خودم واقعی و متناسب با فرهنگ خودمون اونچه که دیروز اتفاق افتاده و آیت برای دانشجو پذیرشش خیلی راحت‌تر هست و دیگه اینکه این اعتماد رو به دوستان و عزیزان جوان بدم که فارغ‌التحصیلان ما هم میتونن کار بکنند.

خانم منیره پناهی در معرفی کاراکترهای حمایتگر و هدایتگر در مسیر تحصیلی و شغلی اش از حمایت ها و تاکید و تشویق خانواده، پدر، مادر و برادر بزرگترش بر گزینه ی تحصیل یا میکند و اینکه چقدر در مهیا کردن شرایط تحصیل با او همراه بوده اند شرایطی که شاید در آن مقطع برای خیلی ها فراهم نبود.

در حوزه ی کاری هم منیره بر نقش کلیدی همسر تاکید میکند همسری که خیلی بیشتر از خودش به او و توانایی هایش باور و اطمینان دارد و حتی برای آنکه منیره بتواند نقشهای سنتی خانوادگی اش را بازتعریف کند؛ به او کمک فراوانی می‌کند.

نفر سومی که منیره در این مسیر از او نام می‌برد، کسی که کمک کرد تا منیره از زمانش بهتر و اصولی تر استفاده کند ،دکتر فریدون آذرهوش مدیر آموزشی طرح تجهیز دو بود، که همواره در شرایطی که منیره در حال آموزش درطرح تجهیز ۲ و سازمان مدیریت صنعتی بود و همزمان دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد و همینطور در حال انجام پروژه ی کاری بود؛ یعنی انجام سه کار همزمان، او را بر یادگیری مدیریت زمان، تشویق و هدایت میکرد.

منیره در ادامه از روحیه ی ریسک پذیری اش میگوید از اینکه نمی‌ترسد آنچه روزی ساخته را خراب کند.

او امروز با شناخت و تجربه ای  که از صنعت تکنولوژی و آدمهای مشغول در آن دارد مطمئن است که در هر حوزه‌ای که ورود کند با به کارگیری افراد متخصص و فنی آن حوزه ، پتانسیل  کامل برای ایجاد بیزنس، حمایت و پیش‌برد آن را داراست.

منیره پناهی در پاسخ به این سوال که اگر می‌توانست به عقب بازگردد و بخش‌هایی از زندگی اش را تغییر دهد و یا  بخشی ازداستانش را زیباتر بنویسد میگوید: بگم  دو تا بخش میتونم بکنم.

یکی اون بخشی که  مربوط به اشتباهات خودم بود که اگه برگردم به عقب انجام نمیدم مثل اینکه خیلی روی کار ودرس تمرکز کردم و اگه برگردم به ۲۰ سال قبل حتما ورزش رو جز روتین زندگیم قرار میدم چون ما تا وقتی زنده هستیم باید جسم سالم و روح پرنشاط داشته باشیم.

الان ورزش میکنم اما به خاطر کار و درس و پشت میز نشستنها آسیبهایی دیدم و دیسک هم دارم و دیگه هنر که من اعتراف میکنم هیچ هنری رو بلد نیستم و وقتی به عنوان یک مدیر کارافرین وارد بازار کسب و کار میشی با اینهمه که محیط کار پر از تنش، ریسک و اضطرابه هنر میتونه خیلی آرومت کنه و پناهی باشه و بخش دیگه محدودیت‌هایی بود که اجتماع به من تحمیل میکرد و من کم‌کاری کردم در رفعش.

منیره پناهی معتقد است که در مواجهه با چالشها چیزی که باعث می‌شود ادامه بدهیم سخت کوشی، تمرکز و استمرار.

او از ۳ سال پر از شکست اما ناامید نشدن میگوید:

وقتی برگردید و ریکورد رو گوش بدید شاید اون تیکه ای که میگم ۹۲ شروع کردیم تا ۹۵ که رشد شرکت شروع میشه، ده ثانیه طول کشد اما اون ۱۰ ثانیه برای ما ۳ سال بود.

۳ سالی که حدودا ۱۰۰۰ روز شکست بود. هزار روز شکست رو تحمل کردن آسان نیست. هیچ موفقیتی بدون این شکستها نمیتونه محقق بشه.

اولین  و دومین محصول ما باوجود اینکه کارشناسان شرکت تایید کرده بودن هر دوش در ورود به بازار شکست خوردن. این آسون نبود.

یه موقع هست شما ۵ تا محصول قبل بیرون دادی و ۶امی شکست میخوره.

هم مدیران، هم شرکا و هم پرسنل شرکت میپذیرن ولی شما در اولی و دومی پشت سرهم وقتی شکست میخوری و اگر محصول سوم و چهارم ما در انتهای سال۹۴ اوایل ۹۵ به داد ما نرسیده بود ما ورشکست می‌شدیم.

میخوام بگم وقتی داری زندگی اون فرد رو میشنوی اون بخش‌ها خیلی راحت می‌بینیم که تو یک و دو دقیقه میگن و رد میشن در حالیکه پشت این ۳ سال این بود که ۵ صبح تا ۱۱ شب بری کارخونه و خستگی هایی که بعضی وقتها نمیتونستم رانندگی کنم تا تهران و به خونه برگردم چون کارخونه ی ما قم بود‌؛ من تو کارخونه میموندم.

کارخونه ای که هیچ وسیله ای برای خوابیدن نداشت و تو اتاقی که کارگرها موقع ناهار توش استراحت میکردن میرفتم و توش میخوابیدم . نه بالشتی و نه هیچ چیزی.

کاپشن رو لوله میکردم و زیر سر می‌گذاشتم و تو همون فضای استراحت کارگری تو کارخونه که یه موکت و یا فرش کثیف داشت، میخوابیدم و ساعت ۶ بیدار میشدم که ۷ کارگرها کارشون رو شروع میکردن.

بله میتونم بگم که هیچ موفقیتی بدون تلاش، تمرکز ،ممارست و صبوری حاصل نمیشه.

چالش دومی که داشتم و همسرم توی اون بخش داره به من کمک میکنه ابن هست که من در یک خانواده ی سنتی به دنیا اومدم.

این خیلی متفاوت هست شاید مخاطب شما امروز جوانی باشه که خیلی از مشکلات و معضلاتی که ما با فرهنگ سنت خودمون داشتیم ۲۰ سال پیش نمیگم ۱۰۰ پیش رو اونها باهاش مواجه نیستن (شاید در بعصی خانواده ها و در شهرستانها البته باشه ولی عام نیست) اما در ۲۰ سال پیش عام بود و من به عنوان یک زن، در نقشهای مختلف همسر دختر خواهر بکاری چارچوب‌های رفتاری و مسئولیت‌ها به صورت سنتی برام تعریف شده بود.

منِ منیره وقتی برمی گشتم خونه دقیقا تو همون چارچوب و قالب میرفتم و صبح که می‌اومدم بیرون استاد دانشگاه بودم، مدیر کارخونه و یه کارآفرین بودم که یه رفتاری و یه مهارتی و یه هنری رو میطلبه.

اعتراف میکن که اگه برمیگشتم به عقب اصلی ترین چالش من این بود که همزمان دو تا نقشی رو ایفا میکردم که مهارتهای متفاوتی رو می طلبید و من خیلی سعی نکردم این سنت رو عوض بکنم و کاملا دو فرد متفاوت بودم که داشتم همزمان دو تا زندگی موازی رو تجربه میکردم ولی بعد ازدواج همسرم در این حوزه خیلی داره به من کمک میکنه که شما نمیتونی از خودت انتظار یه زن سنتی داشتع باشی مجبوری یه بخشی از مسئولیت‌های رو و نقشهات رو بازتعریف کنی تا انتظارات دیگران رو مدیریت کنی.

اعتراف میکنم که اینکار رو دیر شروع کردم اما با کمک و حمایت همسرم در دو سه سال اخیر دارم انجام میدم و واقعا مدیون ایشون هستم.

منیره پناهی در توصیه به زنان و دختران که قصد راه اندازی کسب و کار و یا ورود به عرصه ی فعالیت‌های اجتماعی و حرفه ای دارند میگوید که زندگی مثل فیلم نیست که بتوان آن را جلو زد و ۲۰ دقیقه بعدش را دید بلکه باید ایستاد دید و تجربه کرد و بهای آن را پرداخت.

بنابراین حتما یکی از رشته های بیزنس و یا مدیریت را به صورت تخصصی بخوانند چرا که آنچه در دانشگاه تدریس میشود ،تجربه ی مدیران موفق با هزینه ی کمتری است که به آنها منتقل می‌شود.

او معتقد است  نمی‌توان بیزنسی را شروع کرد و اقتصاد ندانست. استراتژی ندانست و تحلیل صنعت ندانست. چیزهایی که در خیلی شرکتها انجام می‌شود اما همراه با آشفتگی های استراتژیک.

که اگر این را می‌دانستند خیلی از این آشفتگی ها مرتفع میشد. بنابراین او با تجربه ی این سالها تاکید دارد که بدون دانش لازم و استفاده از تجربه ی مدیران کاربلد، باید هزینه و بهای زیادی را پرداخت.

ایشان همچنین بر یادگیری و تسلط بر مدیریت زمان تاکیدکرد تا در اینصورت بتوانند در زمان محدود از عهده ی وظایف متعدد بر بیایند.

توصیه ی دیگر ایشان به جوانان این است که زود راضی نشوند که در آنصورت دیگر تلاشی نخواهند کرد. نمونه ی آن شرکت‌های موفقی که برای رشد بیشتر تلاش نمیکنند.

خانم پناهی در این رابطه خاطره ای از یکی از همین شرکتها نقل میکند: آنقدر دلم میسوزه برای شرکتهای موفقی که دیگه تلاش نمیکنند.من سال ۹۲ وارد این صنعت شدم.

یادمه با یکی از مدیران این شرکت‌های موفق وارد جلسه شدیم که وقتی نگاهش میکردم، اعتراف میکنم که کلاه از سر عقل ادم می افتاد چون اونها یه جایی بودن که ما در سال ۹۲ نبودیم و تازه کارمون رو استارت زده بودیم و امروز نگاه میکنم و میبینم اون شرکت از ما کوچکتره.

به عنوان یک رقیب باید بگم که خوشحال میشم، ولی واقعا نمیشم. اون مدیر الان ۶۰ سالشه اما هیچ تلاشی نمیکنه و وقتی ازش میپرسی میگه من دارم زندگیم رو و میخوام چیکار.

اگر بیاییم هدفهای زندگیمون رو خرید خونه و ماشین بگذاریم اینا خیلی راحت بدست میان و زود تموم میشن. شما اگه جت شخصی بخوای هم مگه چند هست دو سه میلیون دلار.

شما وقتی بیزنسی راه می‌اندازی دو سه میلیون دلار تحققش دور نیست حتی تو همین اقتصاد ایران که وضعیت خوبی نداره. هدفهای بزرگتری بگذاریم.

زاکربرگ ۹۰ درصد دارای خودش رو در روز تولد فرزندش وقف کرد برای زندگی بهتر بشریت که فرزندش فردا در دنیای بهتری زندگی کنه.

دنیای بهتر که اگر ما ۱۰۰ بار به دنیا بیاییم و ۱۰۰ باره تلاش بکنیم تا روز آخر عمر این هدف بازهم محقق نمیشه واین هدفهای بزرگتره که باعث میشه تا لحظه ی آخر زندگی پویا بمونیم.

بانوی هدفمند و پرتلاش داستان ما در کلام پایانی و در پاسخ به احساس رضایتمندی و بودن در مسیر رسالت زندگی و به انجام رساندن کاری بزرگتر در این دنیا و میراثی که می‌خواهد از منیره پناهی باقی بماند؛ میگوید: راستش رو بگم نه.

هنوز راضی نیستم. چرا راضی نیستم؟ برای اینکه اثری نگذاشتم. چه اثری گذاشتم من کدوم یک از مشکلات سرزمینمو حل کردم.

مایی که با مهاجرت جوانهامون مواجهیم، من تونستم جلوی چند نفرشون رو بگیرم.

شاید خیلی ها بگم اینها حوزه ی تأثیرگذاری سیاست مدارها است که با سیاستگذاری خوب میتونه حرکت‌های خوبی در سرزمینش ایجاد کنه ولی هر کسی سهمی داره و میتونه سهم کلانی هم داشته باشه.

اون کسی که واکسنی اختراع میکنه بیشتر از یک سیاستمدار داره بر بشریت تاثیر میگذاره. ما نمیتونیم سهم شرکت هیوندای رو در توسعه ی کره نادیده بگیریم.

نمیتونیم سهم هالیود رو در توسعه ی فرهنگ آمریکایی نادیده بگیریم. پس ما به عنوان فرد و یا شرکت میتونیم اثرگذار باشیم.

من نتونستم جلوی رفتن جوونهامون رو بگیرم. واقعا ما در داریاژن و داریا  توان عزیزانی رو استخدام کردیم که خیلی از تخصصهای که دارن اصلا خریداری در جامعه ی ايران نداره.

مگه چند تا شرکت در حوزه ی بیوتک داریم .در حوزه ی انرژی های نو داریم. من چه جوری میتونم از خودم راضی باشم وقتی میبینم محیط زیستم داره از بین میره و خودش اسیبهای اجتماعی و اقتصادی زیادی به بار میاره.

با زمستان خشک و آلوده که  داره میگه تابستان گرم و آشوبناکی درپیش داریم. و بی نهایت مشکلاتی از فقر، اختلاف طبقاتی ، توسعه نیافتن کشورم که داره منو آزار میده.

ولی از سال ۱۴۰۰تصمیم گرفتیم و طرحی رو راه انداختیم به نام طرح باران که اسمش رو هم به خاطر همون لطافت و رحمتی که باران داره انتخاب کردیم.

حالا در شرف این هستیم که ثبتش بکنیم که البته پروژه ی طولانی ای هست .در طرح باران روی دو حوزه تمرکز کردیم.

یکی محیط زیست و دیگری حوزه ی آموزش که به نظر من کوتاهترین و مطمئن ترین راه برای پر کردن شکاف اقتصادی و فرهنگی هستش داریم تلاش می‌کنیم از کوکان مناطق محروم و کم برخوردار اما مستعد، شناسایی و با فراهم کردن امکانات آموزشی ازشون حمایت کنیم تا با داشتن امکانات مناسب تحصیلی و رشد فردی هم خودشون به تبه اون خانواده و هم در اینده جامعه منتفع بشه.

و معنای زندگی منیره پناهی امروزه باران هست و رحمتی که بی منت میباره و من رو یاد این شعر می‌اندازه:

باران که شدی مپرس این خانه ی کیست

سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست

باران که شدی ، پیاله ها را نشمار

جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست

BLACK

زمان باقی مانده تا شروع تخفیف بلک فرایدی روی پکیج‌های اشتراکی

روز
ساعت
دقیقه
ثانیه
black2