Search
Close this search box.
Search
Close this search box.
گردآفرید شاهنامه

عنوان اپیزود:

اپیزود ۱۰ – گردآفرید پهلوان دختر شاهنامه (تکمیلی)

شماره اپیزود:

گوینده:

مارال پژاوند

درباره اپیزود:

اپیزود ۱۰ – گردآفرید پهلوان دختر شاهنامه (تکمیلی)

درود و مهر .

من مارال پژاوند هستم با پادکست زن در قاب تاریخ

و این قسمت تکمیلی از پادکست زنان شاهنامه است با نقش آفرینی  گردآفرید.

در شاهنامه با نقش آفرینی زنانی روبرو میشیم که آمیزه ای از مهر ، خردورزی و دلاوری ان. زنانی که با هویت زنانه ی خودشون در گستره ی حماسه نقش‌های عمده ای نظیر شهربانی،نگاهبانی، هدایتگری ، فرهنگ آموزی ، پهلوان زایی، پهلوان پروری و همینطور حفظ و بقاء زنجیره ی پهلوانی ایفا کرده اند.

 اسپانسر این مجموعه هیچ کسی غیر از خود شما نیست . از شما نازنینان میخوام در صورتیکه این روایت به گوش جانتون نشست صدای من باشید و زن در قاب تاریخ رو به دوستان و عزیزانتون معرفی کنید .

داستان رزم سهراب و گردآفرید و قصه ی رشادت و دلاوری این بانو، یکی از داستانهای حماسی در شاهنامه است که به زیبایی به تصویر کشیده شده . گردآفرید پهلوان دختری در شاهنامه است که هر چند حضوری کوتاه داره ، اما همین حضور کوتاه چشمگیر و پر آوازه است. او شیرزنی که هراس نمیشناسه. گیسو در زیر کلاهخود پنهان میکنه، شمشیر از غلاف بیرون میکشه وپا به میدان نبرد میگذاره.

گردآفرید  دختر جنگجو و دلفریب کژدهم ، پهلوان نامدار مرزبان ایران در دژ سپید.  بانویی که در موقعیت شناسی، هوش سیاسی و قدرت رزم،  کم از مردان نداره. وصف گردآفرید رو از زبان حکیم سخن فردوسی بشنویم. 

زنی بود برسان گردی سوار

همیشه به جنگ اندرون نامدار

کجا نام او بود گردآفرید 

که چون او به رزم اندرون ، کس ندید 

نقش  آفرینی  گردآفرید  از اونجایی آغاز میشه که سهراب فرزند رستم و تهمینه در لوای یک سردار تورانی در پی یافتن پدر تهمتنش رستم به ایران لشکر میکشه. او قصد داره کیکاوس شاه رو از تخت شاهی پایین کشیده و پدرش رستم رو بر تخت حکمرانی ایران بنشونه. سهراب معتقده: هیچ کسی بیشتر از رستم شایسته ی شاهنشاهی نیست. افراسیاب که باخبر شده سهراب کشتی به آب انداخته و لشکری آماده کرده و اهنگ جنگ با کاووس شاه رو داره، با نامه ای که دراون نوشته که اگر ایران را به چنگ بیاری، سمنگان ایران و توران یکی خواهند شد،  ۱۲ هزار سپاهی به فرماندهی هومان و بارمان برای کمک به سهراب روانه میکنه اما به این دو فرمانده هشدار میده که نباید این پسر ، پدرش رستم رو بشناسه، تا وقتی که رودر روی هم قرار بگیرند.

افراسیاب امیدواره که رستم به دست فرزند جوانش کشته بشه اینگونه او به راحتی میتونه ایران رو به چنگ بیاره و اما اگر سهراب در نبرد با رستم کشته بشه، پس تونسته از رستم  انتقام بگیره.  به این ترتیب سهراب امیدوار به سمت مرزهای ایران به راه میفته درمسیر به دژ سپید دژی مستحکم در مرز ایران و توران که ایرانیان به این دژ امید زیادی داشتند، میرسه .این دژ تحت فرماندهی کژدهم پهلوان نامدار ایرانی و با نگاهبانی دلاوری به نام هجیره.

سهراب که به نزدیکی دژ میرسه، هجیر با اسب، به سمت او میتازه. 

چو سهراب نزدیکی دژ رسید 

هجیر دلاور، سپه را بدید

نشست از بر بادپای چو گرد 

ز دژ رفت پویان به دشت نبرد

چو سهراب جنگاور او را بدید

برآشفت و شمشیر کین بر کشید

در نبردی که بین سهراب و هجیر در گرفت، سهراب تونست هجیر رو شکست بده و اون رو دربند کنه. هجبر همون کسی که بعدها در رخداد تراژدی کشته شدن سهراب به دست پدرش رستم، دست داره. چرا که وقتی سهراب از او درخواست میکنه چهره ی رستم رو در صف آرایی ای که میان ایران و توران در گرفته بود؛ نشون بده، از این اینکار ممانعت میکنه. هجیر بیم این رو داره که اگه سهراب رستم رو بشناسه، شاید اون رو بکشه؛ پس رستم رو پهلوانی از چین معرفی میکنه که به یاری ایرانیان اومده. 

 خب برگردیم به ادامه ی داستان

گردآفرید که زنی شیردل و در جنگاوری سرشناس بود ، زمانی که از بالای دژ صحنه های نبرد و اسیر شدن هجیر رو میبینه پریشان و برافروخته میشه، درنگ رو جایز نمیبینه. لباس رزم به تن میکنه . موها رو در زیر کلاهخود پنهان کرده و اسبی تیزرو سوار میشه و از دژبه سرعت پایین میاد و خودش رو به سپاه میرسونه. به تعبیر حکیم فردوسی چون رعد خروشان فریاد میزنه ، رجز خوانی میکنه و هماورد می طلبه.

چنان ننگش آمد زکار هجیر

که شد لاله رنگش به کردار قیر

بپوشید درع سواران جنگجو

نبود اندر آن کار جای درنگ

نهان کرد گیسو به زیر زره

بزد بر سر ترگ رومی گره

فرود آمد از دژ به کردار شیر

کمند بر میان بادپایی به زیر

به پیش سپاه اندر آمد چو گرد

چو رعد خروشان یکی ویله کرد

که گردان کدامند و جنگاوران؟ 

دلیران و کارآزموده سران

بله اونچه که همین ابتدا از این اشعار و صحنه های نبرد این روایت برمیاد اینه که در منش و چهره ی زنان جنگاور  بویژگیهای عمده‌ای برمی‌خوریم. اول اینکه پوشش و لباس رزم پهلوانان زن و همینطور کاربرد آلات جنگی هیچ تفاوتی با پهلوانان و جنگاوران مرد نداره. دوم اینکه اغلب اونها پوشیده و با پنهان کردن هویت زنانه ی خودشون به جنگ میرفتند و دیگر اینکه رفتارهای جنگی اونها در میدان‌های جنگ نظیر رجزخوانی و نعره زدن‌ها و حتی در مواقع لزوم کشتن هماوردشون، مثال پهلوانان مرد انجام می‌شده .

مسلمه که سهراب پاسخ هماوردطلبی گردآفرید رو میده ‌. به سرعت خودش رو به این جنگاور میرسونه . زمانیکه گردآفرید اونو میبینه از اونجایی که  در تیراندازی ورزیده بود ؛ با تیرهای پیاپی او رو تیرباران میکنه. سهراب هم خشمگین از چپ و راست با او آغاز به جنگ میکنه. 

به سهراب بر تیرباران گرفت

چپ و راست جنگ سواران گرفت 

نگه کرد سهراب و آمدش ننگ

برآشفت و تیز اندر آمد به جنگ

سپر بر سر آورد و بنهاد روی

زپیکار خون اندر آمد به جوی

گردآفرید سر نیزه رو به سمت سهراب میگیره و اون رو در هوا پیچ و تاب میده که این حرکت ، نشان از شور و هیجان جنگی گردآفرید داره. سهراب خشمگین تر، با نیزه ای بر کمربند گردآفرید میزنه و زره او رو پاره پاره میکنه. گردآفرید هم در پاسخ ، شمشیر تیز و برنده اش رو از کمربند بیرون کشیده و نیزه ی سهراب رو به دو نیم میکنه. 

سر نیزه را سوی سهراب کرد

عنان و سنان را پر از تاب کرد

برآشفت سهراب و شد چون پلنگ

چو بدخواه او چاره گر بد، به جنگ

زدوده سنان ، آنگهی درربود 

درآمد بدو هم به کردار دود

بزد بر کمربند گردآفرید 

زره بر برش یک به یک بردرید

گردآفرید میدونه که در جنگ حریف سهراب نیست پس تصمیم میگیره شگردی به کار ببره و از هویت زنانه ی خودش پرده برداره تا هماورد خودش رو از پیشروی بازداره. او میدونه در نزد سپاهیان هر دو لشکر که ناظر جنگ هستن، چندان پسندیده نیست که هماوردی زن داشته باشی، اگه بر او غلبه کنی که فخری برای تو نیست و اگه ببازی هم  هم برای تو ننگ خواهد بود. 

پس .. گردآفرید پشت به سپاه میکنه و به سمت دژ میگریزه، سهراب هم به سرعت در پی او فریادزنان میتازه ، به نزدیکی او که میرسه ، کلاهخود رو از سرش  بازمیکنه. اینگونه گیسوی بلند و سیاه گردآفرید از بند زره رها میشه و در باد میپیچه . سهراب تازه میفهمه که هماورد او یک دختر ماهروعه.

چو آمد خروشان به تنگ اندرش

بجنبید و برداشت خود از سرش

رها شد زبند زره ، موی او 

درافشان چو خورشید شد روی او 

بدانست سهراب کو دختر است

سر و موی او از در و افسر است

شگفت آمدش گفت از ایران سپاه 

چنین دختر آید به آوردگاه

پس سهراب کمندش رو از زین باز میکنه و بر زین گردآفرید میاندازه. او رو دربند میگیره. او قصد داره این شیردختر  رو با خودش به لشکرگاه ببره. سهراب به گردآفرید که تلاش میکنه خودش رو از بند رها کنه میگه:ای دختر تلاش بیهوده نکن. چرا درپی جنگ با من هستی. تا امروز کسی نتونسته از بند من رهایی پیدا کنه. اما گردآفرید با زیرکی و سیاست زنانه ی خودش درحالیکه میدونه دل سهراب رو ربوده ، به اومیگه: سپاهیان هر دو لشکر شاهد مبارزه ی من و تو بودند، شایسته ی پهلوانی چون تو نیست تا بگویند با دختری نبرد کردی، بند از من باز کن و به دنبال من به قلعه بیا‌ .من دژ سپید رو به تو تسلیم خواهم کرد . 

بدو روی بنمود و گفت ای دلیر 

میان دلیران به کردار شبر

دو لشگر نظاره بر این جنگ ما

براین گرز و شمشیر و آهنگ ما

کنون من گشایم چنین روی و موی

سپاه تو گردد پر از گفت و گوی

که با دختری او به دشت نبرد

بدین سان به ابر اندر آورد گرد

نهانی بسازیم بهتر بود

خرد داشتن، کار مهتر بود 

کنون لشکر و دژ به فرمان توست

نباید براین آشتی جنگ جست

دژ و گنج و دژبان سراسر تراست

چو آیی بدان ساز کت دل هواست 

به این ترتیب گردآفرید که تا حد تواناییهای رزمی خودش جنگیده و اونجایی که متوجه میشه به تنهایی کاری ازش ساخته نیست با زیرکی برای نجات خودش و دژ از افسونگری زنانه اش بهره میبره. او نگاه جنسیتی که سهراب به عنوان یه پهلوان مرد بهش داره، اونجایی که بهش میگه تو که پایان کار رو میدونستی پس چرا به جنگ اومدی رو به جان می‌خره. او شیرزنی کاردان که میدونه تا همین حدی هم که پیش رفته لایق تحسین و مباهات. اینگونه سهراب که شیفته ی جسارت  و شجاعت  این دختر زیبارو شده و به عبارتی دل به مهرش سپرده، موافقت میکنه تا به دنبال گردآفرید  به دژ رفته و بدون کشتار دژ رو به چنگ بیاره.پس در پی گردآفرید  به راه می افته. به تزدیکی دژ که می‌رسند، دژبان در قلعه رو باز میکنه و گردآفرید به سرعت خودش رو به درون قلعه میندازه و در به روی سهراب بسته میشه.

در درون دژ همه از شادی دختر پهلوان کژدهم که هم رزم آوری کرده و هم با شگردی  زیرکانه و  به موقع خودش رو از بند نجات داده ، فریاد تحسین وشادی سر میدن. پس کژدهم رو به دختر میکنه و به او میگه: 

بدو گفت :  کای نیکدل شیرزن

پر از غم بد از تو ، دل انجمن 

که هم رزم جستی هم افسون و رنگ

نیامد ز کار تو بر دوده ننگ

این سخنان ، بیانگر تایید حرکت قهرمانانه ی گردآفرید از طرف پدر و دودمانشه. پس گردآفرید  پیروزمندانه از تدبیری که اندیشیده به بالای دیوار دژ میاد . با خنده های فراوان به سهراب که در بیرون دژ و در انتظار ایستاده میگه: تو جنگاور دلیری هستی اما بیهوده پای دژ صبر نکن چون نه بر دژ دست خواهی یافت نه بر من‌.

بخندید بسیار گردآفرید 

به باره برآمد سپه بنگرید

چرا رنجه گشتی کنون بازگرد

هم از آمدن هم به دشت نبرد

بخندید و او را به افسوس گفت

که ترکان ز ایران ، نیابند جفت

این برخورد گردآفرید  با سهراب ، نمایانگر دو ویژگی در شخصیت زنان جنگاوره. اول ، ستیزه با دلباختگان خودشون ، اونجایی که گردآفرید  به سهراب  میگه : هیچوقت دختران ایران زمین با مردانی ترک از چین وصلت نخواهند  کرد و دوم ، حکمت و فرزانگی این دختر اونجایی که به سهراب پندی از سر هوشیاری میده که در جنگی که پیروزی او مسلمه وارد نشه. زمانی که به سهراب میگه : تو از بند من رهایی یافتی اما از بند پهلوان نامی ایران رستم دستان رهایی نخواهی یافت.

بدان زور و بازوی و آن کتف ویال 

نداری کس از پهلوانان همال

ولیکن چو آگاهی آید به شاه

که آورد گردی ز توران سپاه

شهنشاه و رستم بجنبید زجای

شما با تهمتن ندارید پای 

نماند یکی زنده از لشکرت

ندانم چه آید زبد بر سرت

پس سهراب که خشمگین به لشکرگاه  برگشته، بامدادان به قصد تسخیر دژ و به دست آوردن این دختر ماهرو، به دژ حمله میبره اما دژ رو خالی از سکنه میبینه و این پایان دلدادگی آغاز نشده ی سهراب و همینطور پایان نقش آفرینی گردآفریده.

گردآفرید سواری بود که با اسبش شیهه کشان در متن شاهنامه ظاهر شد ، گرد و غباری به راه انداخت . خودش رو از نفس انداخت اما باز هم تلاش کرد. آنچه قابل تحسینه، نمایش ابراز وجود یک دختر در زمانه ای که جنگاوری و پهلوانی یک دختر انگشت شماره اما قوت قلبی برای تیره ی زنان در کل تاریخه. زنانی که امروز روز هم در صحنه های سیاسی و اجتماعی، شجاعانه ظاهر میشن و حماسه ها می آفرینند.

سپاس که من رو تا پایان همراهی کردید . بدرود

منابع:

سخنان سزاوار زنان درشاهنامه ی پهلوانی. کیا.  خجسته

شاهنامه کوتاه و تندرست.معیری رهنی. حمیدرضا

فرهنگ زنان شاهنامه. حمیدی . بهمن