اپیزود 1 – سیندخت اولین سفیر زن
درود و مهر
من مارال پژاوند هستم با پادکست زن در قاب تاریخ
واین اپیزود 1 از پادکستی که من در اون از زنان میگم زنان شاهنامه، زنان باستانی و اساطیری و زنان معاصر. اینجا قراره نگاه عمیقتری با زنان داشته باشیم و هر کدوم رو در خودمون جستجو کنیم. چرا که در ناخودآگاه جمعی همگی ما زنان، بخشهای زنانه و البته بخشهای مردانهی مشترکی هست که لازمه عمیقتر به اونها نگاه و پرداخته بشه.
اسپانسر این مجموعه هیچ کسی غیرازخود شما نیست. از شما نازنینان میخوام در صورتی که این روایت به گوش جانتون نشست، صدای من باشید و زن در قاب تاریخ رو به دوستان و عزیزانتون معرفی کنید.
من در این اپیزود آغازین از زنان شاهنامه شروع میکنم. زنانی که آمیزه ای از مهر خردورزی و دلاوری ان. نقش آفرینی زنان در شاهنامه یک نمایش حقیقی و نمادین از جایگاه و چگونگی زندگی زنان در اعصار قدیم
خب بریم تا از بانویی هوشیار ، شجاع ، خردمند و سیاستمدار تحلیلگر و سفیر صلح و دوستی براتون بگم . زنی به درایت که نماینده ی جامعه ای از زنان که نه تنها زیردست و بنده ی مرد نیست بلکه همگام و حتی گاه یک سرو گردن هم از او بالاتره. زنی پرورده ی عصر پهلوانی.
او یک مادر آگاه و حامی. یک همسر خوش زبان، خویشتندار و توانا در جلب محبت و اعتماد شوهره و شهربانی مسئول و مدبره که با هوشمندی سفیر صلح و دوستی میان ایران و کابل میشه. اون در زمین خشک میان دو دولت ، نهال دوستی و معر میکتره که میشه زمینی بارور تا اسطوره ی رستم رو رقم بزنه.
بله سیندخت . همسر و تنها زن دلربای مهراب کابلی والی کابل از نوادگان ضحاک که البته خراجگزار ایران و ارادتمند سام جهان پهلوان حکمران زابله.
نقش آفرینی ملکه ی کابل با حضور زال سپید موی فرزند سام که برای سرکشی به شهرهای تحت حمایت ایران، به مرزهای کابل رسیده؛ آغاز میشه. مهراب شاه برای عرض خیر مقدم و همینطور دعوت زال به کاخ به همراه هدایا و سپاهی آراسته ، به نزد زال میرسه که به گرمی هم از او پذیرایی میشه. اما با رد دعوت مودبانه ی زال به خاطر دشمنی دیرینه ی بین ایران و کابل، با فرو خوردن خشمش در نهایت ادب از حضور زال مرخص میشه.
زال بعد از رفتن مهراب در وصف اون به یارانش میگه: گمان نمیکنم توی همه ی کشور زیبنده تر، خوب چهره تر و برازنده تر از مهراب ، کسی باشه. اونجا بود که یکی از حاضرین در مجلس از کمال و جمال تنها دختر مهراب یعنی رودابه، شروع به تعریف میکنه و زال سپیدموی ما به شدت مشتاق دیدار این دختر میشه.
از اونطرف مهراب هم که به کاخ بازمیگرده، همسرش سیندخت که زنی خردمند و واقف به امور سیاسی بوده؛ از منش زال جویا میشه. مهراب هم از خردمندی ، ادب، رفتار بزرگ منشانه و همینطور صورت زیبا و سپیدی سر و موی زال که اون رو برازنده تر و مهر انگیزتر کرده ؛ میگه. رودابه ی جوان که این اوصاف رو از زبان پدر میشنوه، دلش بی قرار دیدار این شاهزاده ی برازنده ی ایرانی میشه.
رودابه راز شیفتگی اش رو با ۵ کنیز و غمگسار خودش در میون میگذاره و از اونها یاری می طلبه. ندیمان که رودابه رو در این عشق نادیده ، استوار میبینن؛ به فکر چاره می افتن. پس به نزدیک اقامتگاه زال رفته و به کمک یکی از غلامان زال، اسباب ملاقات پنهانی و شبانه ی این دو دلداده رو فراهم میکنند.
در این دیدار که خودش الهام بخش افسانه ی معروف آلمانی به نام راپونزل که مفصلتر در اپیزود بعدی براتون میگم، پیمان وصالی میان این دو دلداده بسته میشه. زال عهد میکنه در جلب رضایت پدر تا یرخپحد مرگ تلاش کنه و رودابه هم بدون اینکه به تبعات این عهد حتی فکر کنه ، پیمان میبنده که چنین کنه.
زال که بعد از دیدار معشوق به اقامتگاه برمیگرده به توصیه ی بزرگان همراهش به پدر نامه ای مینویسه تا موافقت اون رو برای این ازدواج جلب کنه. در این نامه به پدر یادآور میشه که چه سختی هایی بر او گذشته . اینکه در کودکی در کوه قاف رها شده و دست پرورده ی یک مرغ. در واقع سام رو به یاد عهد ی می اندازه که در پای کوه قاف ، در تلاش برای بازگرداندن زال به نزد خودش بسته بود؛ اینکه تا پای مرگ از حمایت زال دست برنداره.
سام جهان پهلوان نگران دستور میده تا طالع بینان،طالع این ازدواج رو ببینن. وقتی طالع سعد این ازدواج رو از ستاره شناسان میشنوه، موافقت خودش رو به زال اعلام میکنه و خودش به سرعت راهی دربار منوچهر شاه میشه تا نظر موافق اون رو هم برای ازدواج پسر رنجدیده اش ، جلب کنه.
خب ببینیم در سرای این شاهدخت جوان چه اتفاقی می افته!
نقش آفرینی سیندخت در جایگاه یک مادر، با نگاه تیزبینی که نسبت به اتفاقات اطرافش داره بخصوص مسائل مربوط به دختر جوانش رودابه و رفت و آمدهای که به سرای او انجام میشه ، بسیار مشهوده. با هوشیاری مادرانه اش از رفت و آمدهای کنیزی در کاخ رودابه که واسطه ی بده بستانهای مهرآمیز میان این دودلداده است و بد گمانی به اون بعد از پرسش و تفتیش و تهدید به مجازات اون کنیز، متوجه راز دلدادگی دخترش به مردی ناشناس میشه .
پس به کاخ رفته و رودابه رو به نزد خودش فرامی خونه. سیندخت با تدابیر مادرانه و واکنشهای مناسبی که در برابر ابراز عشق و مهر رودابه ، انجام میده؛ با در نظر گرفتن همه ی جوانب و تبعاتی که این دلدادگی برای دختر ، مردم و کشورش خواهد داشت، به فکر راه چاره ای برای این وصلت می افته.
پس مصلحت رو ور این میبینه که مهراب رو به جای پنهانکاری، از این دلدادگی به گونه ای آگاه و مطلع کنه که خشم همسرش و واکنشهای قابل پیش بینی همسرش به عنوان یک پدر و شخص اول حکومت که از دشمنی سام و پادشاه ایران منوچهر شاه، میترسه ؛ کمتر برانگیخته بشه. بله مهراب با شنیدن این داستان، خشمگین دست به قبضه ی شمشیر میبره وتاکید به کشتن رودابه میکنه.
اما سیندخت با درایت زنانه ی خودش ، به جای اینکه از شوهر بسیار خشمگينش فاصله بگیره، با سیاست مهرآمیز زنانه او را در آغوش می گیره و با سخنان سنجیده ، همسرش رو آروم میکنه. به اون اطمینان میده که سام با این وصلت موافقت کرده و هم اکنون برای هم داستان کردن منوچهر شاه ، راهی دربار ایران شده.
اما خبر این دلدادگی پیش از سام به دربار ایران رسیده، بنابراین سام به محض ورود ، قبل از اینکه حتی بتونه کلامی بگه تا نیت به خدمت رسیدنش رو آشکار کنه؛ به کابل فرستاده میشه تا این شهر رو از نژاد ضحاکیان پاک کنه. خبر به دربار کابل میرسه. ولوله ای در شهر میپیچه . پس اینگونه آتش خشم مهراب نسبت به همسر و دختر شعله ورتر میشه. راه چاره ه رو در این میبینه که همسر و دخترش رو بکشه تا شاید خشم غضب پادشاه ایران رو فرو بنشونه.
اما اینبار هم این سیندخت که با شخصیت استواری که داره در نهایت آرامش وبد خرد و کاردانی خشم و سرکشی مهراب شاه رو برای جلوگیری از اقدام نابخردانه و شتابزده اش، در اداره ی مملکت خاموش میکنه. با اطمینان از شمشیر برنده ی کلامش ، از او میخواد که درهای گنج رو باز کنه و به اون اجازه بده با پیشکشهای گرانبها، به نزد سام جهان پهلوان بره تا دل او رو نرم کنه و از مهراب قول میگیره تا زمان بازگشتش به رودابه آسیبی نرسونه. بله سیندخت در مقام یک بانوی سیاستمدار و شهربانی مسئول، تصمیم میگیره دست از جان بشوی و برای نجات سرزمینش به خدمت سام برسه.
زال هم که خبر لشکرکشی پدر سام رو به سمت کابل میشنوه، بلافاصله به همراه سپاهیانش به سمت لشکر پدر به حرکت در میاد. دوباره به پدر یادآور میشه که : همه ازعدالت تو برخوردارن جز من. چون از مادر زاده شدم، به خاطر سپیدی سر و موی من رو در کوه رها کردی و حالا که صاحب منصب و دیوانم، می خواهی اون رو ویران کنی. پس عاجزانه از پدر برای خانواده ی دختر محبوبش، امان میخواد.
به این ترتیب سام هم ، زال رو به همراه نامه ای تأثیرگذار،رهسپار دربار ایران میکنه؛ تا از پادشاه برای این وصلت رخصت بطلبه.
حالا بشنویم از سفیر فرستاده شده به دربار ایران، ملکه ی کابل .
به سام خبرمیرسه فرستاده ای از کابل با گنج فراوان اجازه ی ورود میخواد. او رو به حضور می پذیره اما با دیدن یک زن، براش مایه ی شگفتی میشه که چرا و چطور یک بانو ، به عنوان سفیر فرستاده شده. در این ملاقات سیندخت با اعتماد بنفس و جسارت کامل ضمن امان خواهی برای جان و مال مردم و کشورش، در نهایت ادب و احترام از شخصیت و حیثیت زن در جامعه ، حقوق خانوادگی و حتی اظهارنظر در مسائل سیاسی سرزمینش ، دفاع میکنه؛ با گونه ای که عواطف سام رو برانگیخته کرده و با سیاستهای زنانه اش، سام رو به این وصلت خوش یمن ، متقاعد میکنه.
سام که مجذوب سخنوری ، اقتدار و کلام صریح این بانو شده ، عملا خواستگاری رسمی از رودابه رو به انحام میرسونه. در نهایت با مهر، دستان سیندخت رو در دست میگیره و با او پیغام دوستی میبنده.
وحالا از زال بگم که به عنوان فرستاده ی ویژه ی پدرش، به خدمت منوچهر شاه رسیده. نامه ی پرسوز سام بر دل منوچهر شاه، اثر میکنه.موبدان رو خبر میکنه تا طالع این ازدواج رو ببینند و از اونجایی که این وصلت رو خوش یمن اعلام میکنن؛ مجلس بزمی ترتیب داده میشه و هنرهای رزمی ، جنگاوری و هوش و ذکاوت زال ، مورد آزمون قرار میگیره. زال هم تمام توانایی های خودش رو به نمایش میگذاره؛ مورد لطف منوچهر شاه قرار میگیره پس با نامه ی تاییدیه ی این ازدواج به کابل برمیگرده.
و این حکایت با خواستگاری زال از رودابه و برگزاری جشنی باشکوه در خور این دو دلداده به پایان میرسه. اما اونچه که واضحه اینه که سیندخت با شاهکاری که در ایفای نقشهای ماهرانه ی خودش می آفریند؛ باعث میشه ماجراهای دلدادگی شتابزده ی دخترش رودابه، که زندگی خانوادگی و سرنوشت مردم و کشور رو تحت الشعاع قرار داده بود ، به پیوندی خوش یمن بدل بشه.
شما نازنینان میتونید این حکایت زیبا رو با اشعار زیبای فردوسی حکیم و به روایتگری خودم در اپیزود بعدی، به تفصیل بشنوید.
سپاس که من روتا انتها همراهی کردید. بدرود.