Search
Close this search box.
Search
Close this search box.
اپیزود 57 – خانم ریحانه کاظمی

عنوان اپیزود:

اپیزود 57 – خانم ریحانه کاظمی مشاور، مدرس و موسس کارگروه زنان در حوزه ی مدیریت پروژه

شماره اپیزود:

گوینده:

مارال پژاوند

درباره اپیزود:

فصل جدید از پادکست زن در قاب تاریخ (رادیو راه زنانه) با عنوان صدای زنان توانای ایران، گفتگو با زنان فرهیخته، توانا و اثرگذار به نمایندگی از طرف جامعه ای از زنان توانمند ایران است.
در اپیزود ۱۴ ام از پادکست رادیو راه زنانه میزبان بانوی فرهیخته مدرس و مشاور و موسس کارگروه زنان در مدیریت پروژه خانم ریحانه کاظمی هستیم‌. این بانو داستان زندگیش را اینگونه آغاز میکند:
من در واقع در محیطی بزرگ شدم که به ویژه پدرم یک مسیر شغلی جدی ایی رو طی میکرد و این خیلی تو ناخودآگاه من و دو تا برادرهام یه جوری نشست که ما همیشه باید خیلی سخت و زیاد کار کنیم ‌. من این رو توی یکی از جلسات مشاوره که میرفتم، بهش رسیدم که چقدر جالبه که من ناخوداگاه این الگو تو ذهنم شکل گرفته که باید خیلی زیاد کار کرد و باید خیلی زیاد زحمت کشید.
این شاید یکی از عواملی بود که ما در طی مسیری که تو فضای بروکراتیک وارد کار شدیم؛ بتونیم بانظم و جدیت و باانرژی بالا کار بکنیم. که من فکر می‌کنم خودش یکی از زمينه هایی که فارغ از هر زمينه ای میتونه کمک کننده باشه. طبیعتا در کنار شرایط آرامش بخشی که در خانه بوده و ما بچه ها بدون دغدغه خیلی بچه های درسخون و منظمی بزرگ شدیم که حتما سهم جدیش روی دوش مادرم بوده که به دلیل شرایط کاری جدی ای که پدرم داشت و چندان حضور فیزیکی در خونه نداشت ؛ بسیا زیاد بود.
پس من و دوتا برادرهام خیلی درسخون و منظم بار اومدیم و این خوبی های خودش رو داره ولی خب معایب که نمیخوام بگم ویژگی های خودش رو داره. شاید بگم اون روحیه ی تهور و امتحان کردن چیزهای تازه و متفاوت رو یکم کم میکنه چون شما یه مسیر کاملا از پیش تعیین شده ای رو برای خودتون تعیین می‌کنید. اینکه می‌گید خوب درس میخونم دانشگاه خوبی میرم و میرم تو یه فضایی و یه کار خیلی چارچوب داری رو انجام میدمو و من هم واقعیتش یه همچین مسیری رو طی کردم و نمیتونم بگم یه قصه ی خیلی هیجان انگیزی دارم از این بابت که کارهای خیلی متهورانه ای کردم . نه در واقع تو این بازه ای که برام تعریف شده بود یه ۱۰ ، ۲۰ درصد تونستم یه چیزایی رو جابه‌جا کنم ولی اینکه بگم خیلی تاثیرات زیادی گذاشتم با توجه به آنچه که در ذهنم نشسته بوده نمیتونم یک همچین ادعایی بکنم‌.
وارد دانشگاه شدم. دانشگاه علم و صنعت و مهندسی صنایع خوندم. سال آخر دانشگاه بودم که ازدواج کردم و سال بعدش هم دخترمون نیلوفر به دنیا اومد. از همون ابتدای مسیر در نقشهای یه مادر و همسر کاریم رو هم آغاز کردم. دلم نمی خواد اینجا خیلی سانت مانتال صحبت کنم ،حتما که ساپورتهای خانواده خیلی به من کمک کرد که بتونم در مسیر کاریم با جدیت انرژی بگذارم. حداقل تجربه ی من بهم نشون میده که بدون حمایت خانواده اصلا یعنی خیلی مشکله شایدم شدنیه و مننمیخوام بگم نشدنیه وممکنه مستهلک کننده باشه و شما وسطای مسیر کم بیارید از فشار زیادی که هرکدوم بخصوص مادری و کار تمام وقت در واقع میتونه بار زیادی روی دوش آدم بگذاره که شاید یه جاهایی خیلی هم معنادار نباشه. این میزان فشار رو وقتی میتونید برای خودتون منطقی کنید که نتورکی از ساپورتها براتون وجود داشته باشه. و ساپورت خانواده ام خصوصا پدر و مادرم در حمایت از نیلوفر و بزرگ کردنش خیلی موثر بوده و همسرم که در واقع ما توی خونه کاملا شرایطمون برابره از لحاظ مشقایی که هر کدوم توی خونه باید انجام بدیم ، تقسیم وظایف و مسئولیت هایی که وجود داره همونجوری که بیرون خونه هم همینطوره.میخوام بگم اینا تیکه هایی از پازلی که وجود داره تا مسیری جدی‌تری رو در کارتون پیش ببرید. اینجوری بود که من کارم رو شروع کردم و وارد شرکت‌های مشاوره و پیمانکاری در حوزه ی نفت و گاز و انرژی شدم. و به عنوان یک کارشناس شروع به کار کردم. تو این حین دانشگاه علامه مقطع فوق لیسانس هم قبول شدم ، مدیریت تکنولوژی و اینجوری در واقع مسیر کارم رو ادامه دادم تا ۱۰ سال بعد که احساس کردم شاید لازمه دانش فنی خودم که انرژی کار کردم رو تکمیل کنم‌. پس فوق لیسانس مجددی رو در این حوزه نفت و گاز گرفتم که به من کمک کرد و مسیر کاری ام جلو اومد . منتها که این مسیر مثل همه ی ادمها بسیار پر پیچ و خم بود .
خانم ریحانه کاظمی در پاسخ این سوال که در ترازوی کار و رندگی خصوصی جاهایی که به چالش می‌خورد چگونه حل مسئله می‌کند و چه الگوی کارآمدی را به زنان پیشنهاد میکند، میگوید:ما همون سال‌های اولیه که کار رو شروع کردیم در شرکتی که بودیم یه مشاور روانشناس داشت اون شرکت که یه تیم بودن که هم در مصاحبه های گروه و استخدام فعالیت داشتن و هم این خدمات رو به بچه ها میدادن. ایده ی خوبی بود . من یادمه که نیلوفر که اون سالها کوچیک بود و کار من هم به شدت سنگین بود همیسه این دغدغهو نگرانی رو مثل همه ی مادرها داشتم و این موضوع رو با مشاور در میون گذاشتم اون موقع به من گفتن کیفیت ساعت حضور مهمتر از کمیته و من اینجوری در واقع خودمو قانع کردم که ساعت‌هایی که با دخترم هستم بتونم عمق بیشتری به رابطه مون بدم اما تو این مقطع از زندگیم و بعد اینهمه سال ۲۲ ، ۲۳سال که دارم کار میکنم ؛ فکر می‌کنم که کمیت حضور هم خیلی مهمه و در واقع کیفیت در کنار کمیت بدست میاد و شما نمی‌تونید به موضوعی رو خیلی فشرده بکنید. بنابراین این تناقضه وجود داره ومن راستش خیلی راه حلی نمیتونم ارائه بدم چون واقعا وقتی بچه ها کوچیکترن حتما به حضور پررنگتر مادر نیاز دارن و بالا تر و فراتر از اون اینه که مادر لذت کنار فرزند بودن رو لازمه و باید که تجربه کنه‌.
میخوام بگم که این یه چالشه دائمی که واقعا شاید خیلی هم نشه راه حلی براش ارائه کرد و من هم نمیتونم راه حل خاصی رو بگم. فقط زندگی شاید بعد یه سالهایی به آدم یاد میده که آنچه که میتونی رو، اونو انجام بده . به هر حال یه سری محدودیتهایی هستن که از توان و از کنترل تو خارجه و سعی کن در هر مقطعی اون تیکه از انرژی ات رو برای اونچه که فکر میکنی درسته انجام بدی . دختر من خودش الان فوق لیسانس رو ۷گرفتهدو کار میکنه یه خاطره ی خیلی کلاسیکی داره که در واقع همیشه برای من تعریف میکنه و واقعیتش میخوام مادرها اینو بشنون . دخترم همیشه به من میگه که من هیچوقت یادم نمیره که من پنج شش سالم بود، تو اون مقطع من مدیر اچ آر شرکت بودم و دخترم میگه در جلسات که سخنرانی میکردی من می اومدم توی اون پنل زیر دست تو و نگاه میکردم و شاید یه الگویی در ناخودآگاه اون از اونجا که دختر بچه ها همزاد پنداری بیشتری دارن، شکل گرفته بود. میخوام بگم درسته که حضور فیزیکی زیاد خیلی مغتنمه و هیچی جاش رو نمیگیره در رابطه ی مادر و فرزند و شما یه جاهایی اینو قربانی میکنید بالاخره ولی اثرات الگوسازی اش رو تو ذهن بچه ها میزاره و من آگاهانه این کار رو نکردم اما الان که دخترم فیدبک میده حداقل این مسیر تو ذهنش شفافتر که بتونه به عنوان یه زن مستقل با شک و شبهه ی کمتری این مسیر رو بره.
خانم کاظمی معتقد است که حتما آدمها از چالشها خیلی یاد خواهند گرفت و برخلاف ابتدای ورود به هر مقطعی که همه چیز خیلی فانتزی به نظر میرسد، هر کسی در یک مقطع به ديوار می‌خورد و شکست را تجربه خواهد کرد که البته با یک شوک همراه است چون میفهمند که همه چیز آنگونه که می خواستند و تصور می کردند نیست و غیر از صبر و تلاش انها خیلی عوامل دیگر در این مسیر مؤثرخواهد بود و کم کم خمیر مایه ی وجود انسانها اینگونه شکل میگیرد. او از مسیر شکست خود می‌گوید: من تقریبا یک همچین مسیر شکستی رو تجربه کردم و میگم که منجر به چی شد ولی همین ۴ سال پیش که کرونا بود و از خونه کارهای مجازی می‌کردیم یه کنفرانس بین المللی بود که من مجازی توش شرکت داشتم به‌عنوان‌ تنها نماینده ی ایران در بحث زنان در مدیریت پروژه ، این بحث مطرح شد و خیلی برای من جالب بود که خانمهایی از آمریکا، شیلی، از سنگاپور در واقع اونجا بودند و داشتن تجارب زندگی شون رو می گفتن همه ی صحبتشون این بود که همیشه شکست هان که باعث میشن شما یه شروع مجددی داشته باشین و مسیر جدیدتری رو برید البته که به سختی چون شکست تجربه ی آسونی نیست ولی اگر آدم بتونه دووم بیاره و این بحران روش اثر عمیق منفی نگذاره میتونه باعث بشه یه شروع دیگه با نگاه واقع‌بینانه داشته باشی و میخوام بگم خیلی برام خودم جالب بود که حتی یه اماری رو یکی از خانمهایی که از آمریکا در پوزیشن آکادمیک بود و در جلسه شرکت داشت ارائه میداد ، آماری در آورده بود که خیلی از بیزنسهایی که شروع می‌کنن انگیزه ی اون فرد برای شروع یه شکست بوده و من فکر میکردم این فقط تجربه ی منه که اون شکست باعث شده که درواقع اون اندازه که برام مقدور بود، من کار جدیدی رو آغاز کنم .و این شکست من اینگونه بود که من در مسیر کاریم فکر میکردم خیلی خوب من یه درس خوبی رو خوندم و رفتم با هزینه ی شخصی خودم خارج از ایران اون تیکه های که فکر میکردم کمه رو تکمیلش کردم و الان یه مجموعه ی خوبی هستم و وقتی برگشتم ایران و در یه پوزیشن کاری که بهم پیشنهاد شد و شروع کردم به کار(اچ آر) فکر می‌کنم حدود یکسال بعدش به من گفتن که تو در واقع خیلی محترمانه دیگه نمیتونی در این پوزیشن ادامه بدی و لغت عزل رو در یک کادوپیچ محترمانه تری ارائه کردن و برای من خیلی شوک عجیبی بود چون همیشه داشتم یه مسیر رو به بالایی رو تجربه میکردم چون به خوبی کار میکردم و مورد حمایت اون فضای کاری بودم و بعد یهو این اتفاق بیفته . میگم این یه استاپ خیلی قوی ایی بود و تجربه ی خیلی تلخی برام بود.منتها این تجربه حسنش این بود که من از اون پست اجرایی سنگینی که داشتم اومدم در یک جایگاه پشتیبانی و فضای آزادتر و فارغیت ذهنی بیشتر و اینها در کنار هم باعث شد که من فکر کنم که بهتره که مجموعه ای از خانمهایی که در حوزه ی مدیریت پروژه در پروژه‌ها ی اجرایی بیشتر، رو در کنار هم جمع کنم که در واقع در توانمند سازی به هم کمک کنیم و اینگونه کارگروه زنان متولد شد. ومن فکر میکردم اون مسیریه که میتونه مسیر موفقیت خانمها رو از آقایون جدا کنه چون ما خانمها حداقل تجربه ی من نشون میده تو اون سال‌های اول وقتی وارد فضای کار میشیم، در قالب یک کارشناس خیلی مسیر، یکسان پیش میره ولی وقتی به سمت ترفیع گرفتن و پرومد شدن پیش میره همه مون می‌بینیم که آقایون خیلی جلوترن و این سوال پیش میاد که چرا و چطور میشه این گپ رو کم کرد.؟
از ۵ سال پیش کارگروه رو شروع کردیم قوم‌های اولش در واقع شناسایی نفراتی بود که به طور ویژه خانمها و نه فقط خانمها البته حتی آقایونی که نگاهددریت و دید حمایتگر رو داشتن شرایطی رو فراهم کنن که خانمها به خصوص جوونترها یه صورت حرفه ایی تر بتونن بالا بیان و تجربه ی خیلی خوبی شکل گرفت. ما در کنفرانس مدیریت پروژه پنل خیلی موفقی ارائه کردیم و یادم هست که قائم مقام وزیر نفت خانم بودن که اولین خانم بودن در این سمت ما ازشون دعوت کردیم بیان و تجربه شون رو بگن و از اعضای اصلی انجمن بین المللی مدیریت پروژه خانم پروفسور شوپر بودن که ما ازشون دعوت کردیم و اومدن گفتن در دنیا داره چه اتفاقی میافته از بابت شرایطی که برای خانمها در حوزه ی مدیریت پروژه وجود داره و کسانی دیگر که عملی نشون داده بودن که حضور خانمها چقدر میتونه در پوزیشن مدیریت پروژه ها در یک شرکت که اتفاقا خصوصی هم هست به رشد و بالندگی شرکت کمک کنه. اینا الگو سازی هایی بود که میتونه به خصوص در ذهن دختران جوانتر بشینه وامیدوارم بتونه این باور رو توشون ایجاد کنه که درسته این مسیر، مسیر پرپیچ خمیه و درسته خیلی وقتها همه ی تلاشت رو میکنی اما به نتیجه نمیرسی اما میشه گزینه‌های بالاتری وجود داره که بشه با احتمال بالاتری خانمهایی در حوزه ی مدیریت پروژه رو خروجی داد.
خانم ریحانه کاظمی در پاسخ به این سوال که اگر میتوانستید به عقب برگردید چه جاهای خالی و فرصت‌هایی رو تجربه کنید محدودیتی رو از روی خود بردارید و بخشی از این داستان روتغییر بدید و یا زیباتر بنویسید، چه بخشی و کجای داستان رنوگیتون بود میگوید: همون ماجرایی که ابتدای صحبتمون گفتم شاید تهور پذیری بالاتر رو ترجیح می‌دادم شاید تو اون مقطعی که من جمع متخصصين فرهیخته مدیریت پروژه رو سعی کردم دور هم جمع کنم این نیاز در من بود که حتما یه چیزی رو از خودم ایجاد بکنم (البته که فقط من نبودم و حتما یه تیم جدی بودن که بدون اغراق میگم امکان نداره که شما بتونی کاری رو شخصی جلو ببری بلکه یه تیم باید از خودشون و از وقتشون ، فکر و ایده و انرژی مایه بگذارند تا یه اتفاقی بیفته) حالا اون یه جمع انجیو ایی بود و هست بیشتر. اما ترجیح می‌دادم که یک بیزنسی رو از خودم بتونم پایه گذاری بکنم و فضای پر چالش تری رو تجربه کنم. چون معمولا تو همین چالشهاست که رشدهای جدی تری برای ادم اتفاق می افته .
خانم کاظمی برای زنان و دختران جوان در مسیر ساختن یک شخصیت غنی و توانمند، بر سه حوزه ساخت نتورک قوی ، منتورینگ که انتقال تجربه ی شکستها و موفقیتها رو به ارمغان دارد و آموزش برای هر فرد به طور تخصصی و عمومی(مهارتهای نرم و توسعه ی فردی که خیلی باید سریعتر شروع بشه و هر فرد در خود توسعه بدهد) تاکید داشته و اینها را ابزارهای مهمی می‌داند که اگر هر شخص به آنها مسلح باشد می‌تواند از نقطه ی شروع متفاوت تری آغاز کند.
در پایان گفتگو خانم کاظمی در خصوص حس رضایتمندی از خود برای انجام هدفی بزرگترآنچه که سهم هر انسانی در زندگی است و ریحانه انجام می‌دهد میگوید: خیلی سوال سنگینی این سوالات شما و من در واقع راضی نیستم و فکر میکنم که خیلی بیشتر از اینها بشه کارهایی رو کرد ، صادقانه عرض میکنم. اینکه چقدر توان آدم باشه و چقدر آدم از خودش انتظار داره یک موضوع دیگه است.دفکر میکنم که خیلی بیشتر بتونم در این مسیر کار بکنم چون اون شرایط اولیه که می‌باید برای من ایجاد شده بوده و من حداقل سعی ام رو بکنم گه یک شرایط معقول تری رو برای جوان‌ترها به اندازه ی خودم ایجاد بکنم. نمیخوام حرفه‌ای غیر واقعی بزنم اما این یه تجربه ی لذت‌بخشه همین خلق انجیو درسته زحمت داره اما برای موسسش لذت بخش خواهد بود و به نظرم این از جنس سهم نیست بلکه اینه که هر ادمی تشخیص بده تو چه مسیری میتونه موثرتر باشه و انجامش بده و معمولا اینجوریه که آدم خودش بیشتر اون اثر مثبت رو دریافت و تجربه میکنه چون میبینه که داده کاری رو میکنه که به نظر خودش درست بوده.