logomain
Search
Close this search box.
Search
Close this search box.
فرانک زن آزادی‌خواه شاهنامه‌

عنوان اپیزود:

اپیزود ۷ – فرانک زن آزادی‌خواه شاهنامه‌

شماره اپیزود:

گوینده:

مارال پژاوند

درباره اپیزود:

اپیزود ۷ – فرانک زن آزادی‌خواه شاهنامه‌

درود و مهر من مارال پژاوند هستم با پادکست زن در قاب  تاریخ

واین قسمت چهارم از پادکست زنان شاهنامه است 

در شاهنامه با نقش آفرینی زنانی روبرو میشیم  که ازهمتایان شاهان و پهلوانانند. زنانی که آمیزه ای از مهر، خردورزی و دلاوری ان. زنانی که به شاهی میرسند نظیر همای ، پوراندخت و آذر میدخت. شهبانوان بادرایتی چون سیندخت. شهدختانی نظیر ارنواز و شهرناز.زنان گنجوری چون گلنار. زنان پهلوانی چون گردآفرید. زنان جنگاوری نظیر گردیه. زنان دلداده ای چون رودابه ، تهمینه ، منیژه. همسرانی شجاع چون فرنگیس و جریره و مادرانی بلندآوازه چون فرانک سیندخت و رودابه. 

در تمامی این زنان چه زنانی با نژاد ایرانی و چه زنانی که در پیوند زناشویی با ايرانيان قرار گرفتند، تصویر ارزشمند و حضور اثرگذارزن رو در جای جای شاهنامه می‌بینیم. 

اسپانسر این مجموعه هیچ کسی غیر از خود شما نیست. از شما نازنینان میخوام در صورتیکه این روایت به گوش جانتون نشست ، صدای من باشید و زن در قاب تاریخ رو به دوستان و عزیزانتون معرفی کنید.

داستان امروز ما درباره یکی از برجسته ترین و شایسته ترین زنان شاهنامه است که نه به مانند سیندخت، شهبانویی سیاستمدار و تاجدار ، نه به مانند گردآفرید جنگاور، که سلاح در بر بگیره و به کارزار بره و نه به واسطه ی دلدادگی هاش در شاهنامه مشهور شده. بلکه او زنی دلیر و تأثیرگذار در دگرگونیهای عصر خودشه. بانویی که در سرتاسر عمرش برای تحقق آرمانهای مملکت، مبارزه کرده اونهم با آبستن شدن فرزندی که ازهمون دوران بارداری و بعد تولد تا کودکی و جوانی در هراس کشته نشدنش به دستور پادشاه زمانه ، تلاش میکنه.

بله فرانک. زنی مصمم ، توانا و مستقل. او مادری هوشیار که حماسه ی فریدون رو رقم میزنه . فرانک با مسئولیت زایش، حفظ جان ، پرورش و تاب آوری در غم  دوری از فرزندی که هزاره ی سیاهکاریهای ضحاک، پادشاه زمانه ی خودش رو پایان میده در شاهنامه مشهور شده . 

فرانک نماد زنی آزادیخواه که در محیطی  که خفقان سیاسی و اجتماعی در جامعه سایه انداخته، می‌بایست از تمامیت شخصیت خودش، شخصیت  زنانه و شخصیت خانوادگی و اجتماعی خودش به نحوی مطلوب دفاع کنه و به حق که با فضائل اخلاقی نظیر آزادگی ، آگاهی و انساندوستی که در او جمع ، الگوی مادران بعد از خودش در شاهنامه میشه.

خب بریم سراغ داستان

داستان فرانک از اونجایی آغازمیشه که ضحاک پادشاه زمانه، شبی خوابی ناگوار میبینه که به تعبیر پیشگویان، خبر از پایان پادشاهی او میده به دست پهلوانی نامدار به نام فریدون. که البته هنوزبه دنیا نیومده. ضحاک هراسان علت این فرجام رو جویا میشه. پس خوابگزاران به او میگن که فریدون به کین خواهی از مرگ پدر و دایه اش که به دستور ضحاک کشته میشن؛ قیام میکنه.  

به این ترتیب ضحاک که آرام و قرار از کف داده، همچون فرعون که درصدد یافتن موسی بود، به دنبال فریدون میگرده. او دستور میده که سرتاسر سرزمین رو در پی این کودک ، زیر و رو کنند. اما به لطف و خواست خداوند این پسر جهانجو به دنیا میاد.همزمان با تولد فریدون ، حکیم فردوسی به تولد گاوی خاص و متمایز به نام برمایه اشاره میکنه. گاوی زیبا و شیرده که به تعبیر این شاعر حکیم ، دایه ی فریدون میشه.

وقتی ضحاک باخبرمیشه که کشنده ی اون به دنیا اومده، در ادامه ی جستجوهاش دستور میده تا تمام نوزدان پسر رو در تمام سرزمین نابود کنند، درواقع او قصد دارهعلاج واقعه پیش از وقوع کنه. دایتان کشتارها و ستمگری های ضحاک رو میتونید به تفصیل در شاهنامه بخونید.  در این روایت همین بس که بدونیم ، ضحاک ماردوش برای خلاصی از درد و گزند مارهایی که بر شونه هاش روییده بود؛ دستور داده بود ، روزانه مغز دو تن از مردان جوان این سرزمین رو خوراک ماران  او کنند. 

و اما آبتین همسر فرانک و پدر فریدون که یکی از مرزداران پاکدل ایرانی، کمی بعد از تولد پسرش فریدون ، توسط روزبانان ضحاک که در جستجوی فریدون به او میرسند؛ کشته میشه.

 فرانک که زنی خردمند و داناست، زمانیکه سرنوشت همسرش آبتین رو میبینه با دلی داغدیده و چشمانی گریان برای در امان موندن فرزندش ار محل زندگی میگریزه. به همراه فریدون به مرغزاری میره  و فرزندش رو به دخترانی  می سپره که در واقع صاحب همون گاو عجیب و خاص یعنی برمایه است. ضحاک از دشتبان میخواد تا از کودکش مراقبت کرده و اون رو با شید این گاو که با گاوهای معمولی خیلی تفا ت داشت ؛ تغذیه کنه. به این ترتیب فریدون تا سه سالگی به دور از چشم ضحاک ، به یاری و در واقع دائمی این گاو نامور در شاهنامه پرورش پیدا میکنه. 

 اما ضحاک که همچنان در پی این کودک و روز به روز هم کم طاقت تر از قبل هم شده،  از محل این گاو و فریدون آگاه میشه. اما به خواست خداوند، با هراسی که در دل فرانک می افته و با خودش میگه : حال که آوازه ی این گاو، در همه جا پیچیده! حتما به گوش ضحاک هم رسیده ؛ مبادا که ضحاک به واسطه ی جستن این گاو به فریدون برسه، با عجله و پیش از رسیدن روزبانان ، خودش رو به دشت میرسونه  و به صاحب برمایه میگه که بر من الهام شده که هر چه زودتر فرزندم رو از اینجا ببرم. پس این مادر شجاع و آگاه ، کودکش رو برداشته و به دامنه های البرز میگریزه. 

جالبه بدونید معنای اوستایی کلمه ی البرز، کوه بلند یا مجموعه ای از رشته کوهها و یا کوهی بلند در افغانستان در شهر بلخ که به البرز معروفه . و فردوسی هم در اشعار این بخش اشاره میکنه که فرانک از جادوستان،یعنی ایران اون زمان که کشوری پر از سحر و جادوگری بوده به هندوستان میگریزه. سالکی پیر و وارسته ، فارغ از اندوه دنیا، در این کوه سکونت داره و فرانک فرزندش رو به او میسپره. به او میگه من زنی داغدیده از ایرانم . فرزندم فریدون درآینده فردی شایسته خواهد شد که تاج ضحاک رو از سرش پایین خواهد آورد. از تو میخوام برای اون پدری کنی و او رو از خطر دور نگهداری و به او رسوم انسانیت و نیک ورزی بیاموزی ‌. این تصمیم فرانک نمایش استقلال و مصمم بودن زنی که قادر برای خودش و زندگی فرزندش تصمیمات درست و جدی اتخاذ کنه. 

از روزبانان ضحاک براتون بگم که در جستجوی فریدون به این مرغزار می‌رسند و چون فریدون رو نمی یابند ، برمایه  و تمام  چهارپایانش رو کشته و همه جا رو به آتش می کشند.  زمان میگذره فریدون شانزده ساله شده ، جوانی برازنده و دلاور. از کوه به قصد دیدار مادر پایین میاد . سوالهای زیادی در سر داره. اصل و نسب و نژادش رو از مادر میپرسه. فرانک هم تمام ماجرا های زندگی فریدون ، رسالتی که بر عهده خواهد داشت ، از تولد و کشته شدن آبتین ، پدرش به دست ضحاک، سه سال   دایه گی گاوی شیرده و خاص به نام برمایه و بعد هم کشته شدن این گاو و صاحبش  به دست ضحاک و در نهایت هم فرار او و مادر به کوه  وزندگی در کنار سالک پیر میگه. 

فریدون با شنیدن این غمنامه و سرنوشت بدفرجام پدر و دایه ی مهربانش و همینطور رنجی  که سال‌ها براو و مادر گذشته، هیجانات خشم و انتقام در وجودش به غلیان می افته و قصد میکنه تا به تنهایی بر علیه ضحاک قیام کنه. اما فرانک این مادر صبور و خردمند، با این توصیف که اکنون یارای مقابله با لشکریان ضحاک رو نداره ؛ فرزندش رو از این کار بر حذر میداره.

 به او میگه تو که قصد انتقام و کین خواهی داری، این راه و رسم نیست. به این ترتیب فریدون رو تا زمان مقتضی به آرامش و تدبیر دعوت میکنه تا انتقامش رو به شکل درست تری بگیره‌ . فرانک زنی باتجربه در شاهنامه است که نماد مادری که فهیم و داناست. او نقش هدایتگر برای فرزند ناپخته ی خودش فریدون که اسیر غرور جوانی ، ایفا میکنه. میشه گفت به واقع فرانک هم مادر وطن و هم مادر فریدون.

به موازات تصمیمات فریدون، که درصدد کین خواهی از پدر و دایه اش هست، از ماجرای معروف کاوه ی آهنگر براتون بگم که خودش جرقه ی شروع قیام فریدون بر علیه ضحاک . ضحاک که روزگارش پر از گفتگو از فریدون و ترس از پیدا شدن او شده بود، تصمیم میگیره تا لشکری با ترکیب دیوها و انسانها تشکیل بده و برای انجام اینکارنیازداره تا حاكمان و سرداران محلی کشور رو با خودش هم پیمان کنه . 

برگه ی استشهادی با این مضمون که ضحاک پادشاه دادگر رو به امضا اونها برسونه تا همگی به درستی ضحاک شهادت بدن تا او بتونه اون لشکر بزرگی فراهم کنه. پس روزی بزرگان کشور رو از پیر و جوان گرد هم میاره و با اونها از دشمن خردی که داشت یعنی فریدون میگه. درست در همون روز!، نامداران که از هراس ضحاک در حال امضای این استشهاد هستند، انسان ستمدیده ای به نام کاوه ی آهنگر برای دادخواهی به حضور ضحاک که درحال اجرای نمایش یک شهریار دادگر هست ؛ میرسه.

کاوه ی آهنگر که چند پسرش خوراک ماران ضحاک شده بودند، حالا برای دفاع و حفظ یکی یا دو پسر باقیمونده اش به حضور ضحاک رسیده. ضحاک دستور خلاصی  فرزند کاوه رو میده اما در قبالش از او میخواد که او هم برگه ی استشهاد نامه رو ، او هم امضا کنه. اما کاوه در نهایت شجاعت برگه رو پاره میکنه و خطاب به تمام بزرگان جمع میگه: شما پایمردان دیو هستید. ضحاک که از صلابت و شجاعت کاوه به هراس افتاده و بر جاش میخکوب شده ؛ هیچ اقدامی نمیکنه  پس کاوه به همراه پسرش از کاخ خارج میشه.

کاوه پس از خروج از کاخ، چرمی که آهنگران به عنوان پیشبند بر کمر می‌بندند رو از کمر باز میکنه و بر سر نیزه میگذاره. اواین پرچم رو به نماد اعتراض بالا میبره و اینگونه قیام مردمی خودش رو آغاز میکنه. کاوه در کوچه و بازار میگرده و مردم رو پشت سر خودش جمع میکنه . او که از جایگاه فریدون اطلاع داره پس با لشکری از مردمان ستمدیده ی ایران به نزد فریدون میره. 

فریدون این بیرق روگرامی میداره. چرم رو به دیبای رومی و نگاره های زر و گوهر،آراسته میکنه و بر سر نیزه میبره. نام اون رو درفش کاویان می گذارند. این بیرق پرچم اسطوره ای  و تاریخی ایران تا پایان شاهنشاهی ساسانیان میشه. درفشی که با قیام کاوه ی آهنگر بر علیه ضحاک و آغاز پادشاهی فریدون پدید می آد.

فریدون به نزد مادرش فرانک میره و از او میخواد ، برای او که عازم کارزار در نیایش هاش از خداوند نیکی و خیر بخواد. فرانک هشیار و‌ بیداردل قصه ی ما که درتمامی این سالها بر جان فرزندش بیمناک بوده و هدفی جز رسوندن فریدون به بالاترین جایگاه نداشته، حال که میبینه شرایط برای قیام و پیروزبختی او فراهم شده با چشمانی گریان ، او رو به یزدان میسپره و رهسپار جنگ برعلیه ضحاک میکنه.

پس به فریدون به همراهی دو برادر بزرگتر و پیشداری کاوه ی آهنگر به گنگ دژ و همون کاخ ضحاک حمله کرده و طلسم ضحاک رو پایین میکشه همه ی جادوهای کاخ رو از بین برده و مغز تمام زنان شبستان ضحاک رو که در میان اونها دختران جمشید ارنواز و شهرناز هم بودند ، از جادو پاک میکنه. از قضای روزگار ضحاک به راهنمایی یک پیشگو به هندوستان رفته بود تا استخری بسازه و در خون هزاران آدمی و  مرغ و  دیو و پری شنا کنه تا فال بد از اون رو برگردونه؛ که به او خبر میرسه فریدون بر  تخت نشسته و بر شبستان او هم دست یافته.

ضحاک خشمگین از این شنیده ها، بی‌درنگ از سر حسادت به گنگ دژ میاد.  سپاهش رو از بیراهه به سمت شهر میاره و لشکریان او با لشکریان فریدون درگیر میشن . خودش با خنجری آبگون به شبستان و به سراغ ارنواز و شهرناز میره . اما فریدون با گرزی گاوسار بر زره سرتاسر آهنی او میکوبه و او رو بر زمین می‌اندازه  و خودش بر تخت ضحاک می نشینه و مردمان را به کنار گذاشتن جنگ ابزار و نبرد فرا می خونه.

فریدون ، ضحاک رو در غاری تنگ، با میخ و زنجیره‌ای سنگین میبنده و این عاقبت ضحاک. 

پس به خواست خداوند فریدون به کین خواهی از خون پدر، مردمان ایران رو از بند ضحاک رها میکنه و خودش بر تخت شاهی می نشینه.

فرانک با خبر پیروزی فرزند سرو تن میشویه  و سر بر آستان پروردگار فرود میاره. بعد از یکهفته دهش و بخشش به نیازمندان ، جشنی ترتیب میده و مهان و بزرگان رو میهمان میکنه تا حکومت فریدون رو به اونها اعلام داره.

بله به این ترتیب ، خرد و هوش این بانوی بیدار دل ، موجبات نابودی سلطنت ضحاک بیدادگر رو فراهم میکنه.

شما نازنینان میتونید داستان فرانک رو با اشعار زیبای فردوسی حکیم و  روایتگری خودم در اپیزود بعدی به تفصیل بشنوید.

سپاس که من رو تا پایان همراهی کردید. بدرود

منابع:

شاهنامه کوتاه و تندرست. معیری رهنی. حمیدرضا

معرفی زنان شاهنامه (فرانک) / سمیه ارشادی
https://www.sid.ir/paper/123784/fa#downloadbottom
BLACK

زمان باقی مانده تا شروع تخفیف بلک فرایدی روی پکیج‌های اشتراکی

روز
ساعت
دقیقه
ثانیه
black2