اپیزود ۱۱ – همای، بانوی تاجدار شاهنامه
همای چهر آزاد
درود و مهر من مارال پژاوند هستم با پادکست زن در قاب تاریخ
و این قسمت ششم از پادکست زنان شاهنامه است با نقش آفرینی همای چهرآزاد.
در شاهنامه با نقش آفرینی زنانی روبرو میشیم که ازهمتایان شاهان و پهلوانانند. زنانی که آمیزه ای از مهر، خردورزی و دلاوری ان.
زنانی که به شاهی میرسند نظیر همای ، پوراندخت و آذر میدخت شهبانوان بادرایتی چون سیندخت. شهدختانی نظیر ارنواز و شهرناز، زنان گنجوری چون گلنار، زنان پهلوانی همچون گردآفرید، زنان جنگاوری نظیر گردیه، زنان دلداده ای چون رودابه، تهمینه و منیژه . همسرانی شجاع چون فرنگیس و جریره و مادرانی بلندآوازه چون فرانک، سیندخت و رودابه.
در تمامی این زنان چه زنانی با نژاد آریایی و چه زنانی که در پیوند زناشویی با ايرانيان قرار گرفتن، تصویر ارزشمند و حضور اثرگذار زن رو در جای جای شاهنامه میبینیم
اسپانسر این مجموعه هیچ کسی غیر از خود شما نیست.از شما نازنینان میخوام در صورتیکه این روایت به گوش جانتون نشست ؛ صدای من باشید و زن در قاب تاریخ رو به دوستان و عزیزانتون معرفی کنید.
داستان امروز ما درباره ی نخستین پادشاه زن ایرانی که حضورش در نقش شاهی، چالش برانگیز، غیر متعارف و با روایتهای مختلف و متفاوت همراهه.
همای چهرآزاد . دختر و همینطور همسر بهمن اردشیر، پسراسفندیار رویین تن. سرگذشت رازآلود این شهبانوی کیانی، به سبب موقعیت تاریخی و اجتماعی ایران در دوره ای که او میزیسته در پرده ای از ابهام. اما همای در کتاب ملی حماسی شاهنامه ، از پادشاهان سلسله ی کیانی که بعد از مرگ پدر و همسر بر تخت شاهی مینشینه.
موقعیت اجتماعی و رهبری سیاسی همای در زمانه ای که ازدواج با محارم در طبقات خاص اجتماع ، به دلایل متعدد سیاسی و اجتماعی ، نظیر هراس از پیوند با بیگانه ، حفظ اصالت نژادی و ثروت موروثی، معمول بود ؛ از دلایل همین روایتهای متفاوت سرگذشت این شهبانوی.
نقش آفرینی همای که در دو جایگاه زنانگی و پادشاهی پرقدرت قرار گرفته، ازاونجایی آغاز میشه که پدرش بهمن پادشاه ایران ، از میان دو فرزندش ، یعنی ساسان و همای ، همای رو به شاهی برازنده و سزاوار میبینه. او به سبب مهر وعلاقه اش و برای حفظ دودمانش با دختر ، پیمان ازدواج میبنده.
ازدواجی که شاید در طبقات اجتماعی پایین جامعه ی اون زمان ایران هم امری نکوهیده بود ؛ اما به فرموده ی حکیم فردوسی این نوع ازدواج سنتی برطبق دین و آیین ایرانیان اون زمان انجام شده.
بهمن پادشاه ایرانشهر حتی این باورسنتی جنسیت گرایی که پسران،شایسته ی پادشاهی و جانشینی پدر هستند رو به زیر سوال میبره. چرا که ، زمانیکه همای فرزندشون رو شش ماهه آبستنه؛ بیمار میشه . به واسطه ی اقتدارذاتی و هوشیاری که در همای سراغ داره، با توجه به اینکه درمیابه زمان مرگش فرا رسیده؛ اعلام میکنه که تاج و تختش تا به دنیا آمدن فرزند ، از آن همای باشه و پساز تولد فرزند هم ، از آن فرزند همای .
هر آن طفلی ، که از همای به دنیا بیاد. چه پسر باشه و چه دختر.
در واقع بهمن با این وصیت ، به برابری دختر و پسر در ولایت عهدی تاکید میکنه . به این ترتیب بهمن ،فرزند خودش و همای رو به عنوان جانشین مشروع ،معرفی میکنه.
در حالیکه در منابع اسلامی آمده که در زمان پادشاهی بهمن، ایرانیان در کشمکش و نزاع بر سر جانشینی بودند چرا که از دودمان شاهی کسی نمانده بود که فرمانروایی کنه پس همای همسر بهمن رو بر تخت پادشاهی نشاندند. در حالیکه در اسطوره و روایات حماسی ایران آمده که شاه باید دارای فره ایزدی باشه و شایسته ی شاهی . که البته همای به واسطه ی همین فره ایزدی به مقام شاهی میرسه.
بهمن از دنیا میره ، همای تاج شاهی بر سر میگذاره. اینگونه دوران پادشاهی ۳۲ ساله ی همای و حکومت عادلانه ی او، آغاز میشه. او آیین دیگری از دادگری و بخشش گنج و دینار در میان مردم بنا میکنه.
دورانی که قدرتمندترین جلوه ی حضور مستقیم ، پایدار و بی واسطه ی یک بانو درجایگاهیه با چنین اقتدارسیاسی ای . دورانی از حکومت کیانی که درویشان توانگر شده و مهان وبزرگان گنجورهم ،کمترین رنجی نمی بینند. همای شاید اثرگذارترین و پایدارترین زن تاجدار شاهنامه است که در آبادانی ایران تلاش میکنه.
زمان میگذره .همای فرزندش رو نهانی به دنیا میاره. او کودک رو تا ۸ ماهگی به دایه ای میسپره و به همه اعلام میکنه که فرزندش ، مرده به دنیا اومده و بهمن جانشینی نداره . از اونجایی که همای پادشاهی خدمتگزار و دادگره پس ادامه ی حکومتش رو بی اشکال میبینن..
وقتی کودک هشت ماهه میشه ، همای گوهری شاهواراز یاقوت سرخ بر بازوی کودک میبنده تا یکروز به عنوان نشانی از نام و هویت او باشه. پس دستور میده مخفیانه، کودک رو در صندوقی محکم و آراسته ،پر از جواهرات، گوهرو دینار با حفاظی پنهان قرار داده و به رود فرات بسپرن. البته دو نفر رو مأمور میکنه صندوق رو از کنار ساحل تعقیب کنند، تا بتونه از سرنوشت کودکش مطلع بشه.
در مورد این تصمیم همای ، روایتهای مختلفی وجود داره . در روایتهای متعدد، همای رو نکوهش کردند و او رو خالی از عواطف مادرانه، فردی جاهطلب با تمایل شدید برای پادشاهی،دونستن. البته از اونجا که همای در شاهنامه زنی، دانشور، دادگر ، بخشنده و نیک رای معرفی شده؛ از این عمل همای بعنوان تنها کار خلاف عهد او که بانویی سراپا نیکویی بوده ؛ یاد میکنن.
در روایتی دیگر، این اقدام همای رو دلیلی بر نخواستن فرزندی از پدر، اعلام کردن . حتی در روایتی همای دختر بهمن رو ساختگی دونسته و اون رو با همای خواهر بهمن که به همراه به آفرید خواهر دیگرش، که در ابتدای پادشاهی بهمن در تاریخ ناپدید میشن ؛ یکی میدونن .
اما از میان همه ی این تحلیلها، این تحلیل که به سبب مخالفت با پادشاهی همای و پیش بینی خطرهای زیاد برای ولیعهد ، این تصمیم گرفته میشه تا کودک رو به ایزد بانوی آب بسپرند( این گذار از آب به سلامت خودش نمادی ازحمایت یزدانی و فره ایزدی قهرمان ایرانی. چرا که معتقد بودن؛ آب گناهکار رو نجات نمیده و بیگناه رو از بین نمیبره ) تا به دور از آسیبها بزرگ بشه و بعد به دربار بازگرده؛ منطقی تر به نظرمی رسه.
پس به خواست خدا کودک به سلامت از رود میگذره . آب صندوق رو به مردی گازر یا همان رختشور میرسونه، مرد گازر شگفت زده از کودک نهفته در صندوق به نزد همسر داغدیده اش که از قضا به تازگی فرزند از دست داده ؛ میبره تا مرحمی بر داغ دل این مادر نوزاد از دست داده بشه. این زن و شوهر، نام این کودک رو که از آب گرفته شده؛ داراب میگذارند .
ماموران همای، همون نگهبانانی که بر صندوق گمارده شده بودند، گزارش به سلامت گذر کردن کودک رو به همای میرسونن. پس همای آسوده خاطر شده و از اونها میخواد که این راز رو از همگان پوشیده نگهدارند .
این روایت با داستان حضرت موسی شباهت زیادی داره ، اونجایی که مادر بعد از ۳ ماه ، او رو به رود نیل میسپره و خداوند اون رو به آسیه میرسونه و نامش را موسی، به معنای از آب گرفته شده ،میگذارند.
بله اینکه مادری برای حفظ جان کودکش ، او رو از خودش دور میکنه ؛به تکرار در شاهنامه دیدیم. از فرانک، مادر تدبیرگر فریدون و از فرنگیس، مادر خردمند کیخسرو. و همینطوراینکه شاهان و پهلوانان در دوری از دیار(چون سیاوش)، در بیابان و در بلندای کوه در نزد یک مرغ همچون(زال) به دور از مادر پرورده شدن هم، اتفاق افتاده و این تکرار، ریشه در اسطوره داره و به واقع این آغاز سفر قهرمانی هر یک از اونها ، برای رسیدن به کمال ، دانایی و بازگشت دوباره محسوب میشه.
خب ، برگردیم به ادامه ی داستان.
همای همانگونه که در ابتدای بر تخت نشستن اعلام کرده بودکه : درویش را توانگر خواهد نمود و مهان و دارندگان را رنج نخواهد رسانید؛ در طول سی و دوسال حکومتش؛ اینگونه عمل کرد. او به ملکه ای عدالت گستر، نیکو کار و حافظ منافع مردم در تاریخ مشهوره. همای شهر و آتشکده ی استخر( صد ستون) مدائن و همدان رو ساخت . شهری زیبا با نام چهرزادگان که معرب اون جزفادقان یا همان گلپايگان رو میسازه. او دستور میده تا بر شهرها باره کشیده و بر رود دجله ، پل ببندند و آب فرات رو روان کنند. او در طول پادشاهی اش ، جنگی رو بر علیه روم ، رهبری میکنه و در این نبرد پیروز میشه. او معماران رومی رو به کار میگیره تا سه ساختمان بزرگ، براش بسازند.
و حالا بشنویم ازداراب که به دست مرد رختشور و همسرش بالید و بلندا گرفت . این زن و مرد با فروش جواهراتی که در صندوقچه ی داراب بود به شهر دیگری رفته و خانه ای درخور میخرند اما ، با وجود ثروتی که به دست میآورند ؛ همچنان به شغل رختشویی خود، ادامه میدن. با اینحال داراب در کنار آنها در آسایش به سر می بره . تا اینکه داراب به سن بلوغ و رزم میرسه . جوانی قدرتمند میشه تا اونجا که هیچ کس در کشتی توان مقابله با اون رو نداره ؛ مرد گازر به درخواست خود داراب ، معلمی درخور و شایسته برای اوپیدا میکنه تا سوارکاری و تیراندازی رو به داراب آموزش بده . در این هنرها هم به سرعت هم پیشرفت میکنه و جنگاوری تمام عیار میشه .
خود داراب که متوجه تفاوتهاش با این مرد و زن شده؛ روزی از زن گازر تمام واقعیت رو ، با تهدید، اینکه چه کسی هست ؟ آیا اونها پدر و مادر واقعی او هستند ؛ پرس و جو میکند. پس این زن ،داراب رو از نژاد و نسب شاهوارش مطلع میکنه . به او میگه که او نه گازر زاده بلکه بزرگزاده ای که با حضورش زندگی این زن و شوهر رو رنگ ولعاب بخشیده. پس داراب با اندک جواهرات باقیمونده که با فروش اونها یک اسب میخره؛ از شهر خارج میشه . او در مرز ایران و روم در نزد مرزبانی پاکنهاد ، ساکن میشه. وقتی گروهی از روم به ایران حمله میکن، مرزبان کشته میشه. خبر که به همای میرسه ، به سپهبد لشکر ایران یعنی رشنواد دستور میده تا سپاه، جمع آوری کنه و اینجاست که داراب به عنوان داوطلب ، برای مبارزه ی با لشکر روم، نام نویسی میکنه.
روزی که همای برای سرکشی و بازدید از لشکر به مرز میاد، در میان سپاهیان ، نگاهش به داراب گره میخوره و مهر این جوان بر دل او میفته و نام و نشان این جوان رو میپرسه . به تعبیر حکیم فردوسی شیر از سینه ی همای به نشانه ی مهر مادری روان میشه.
داراب شبی در سپاه رشنواد ، که باران سختی میبارید ؛ به دنبال سرپناه در زیر طاقی در آستانه ی فروریختن می خوابه. هنگام خواب به طاق میگه ” ای طاق فرو نریز چرا که امشب شاه ایران در اینجا خوابیده” رشنواد که در شب به لشکر، سرکشی میکنه، این آوا رو میشنوه و از سربازان میخواد تا فردی که زیر این طاق خوابیده ه رو به نزد او ببرند. جالبه که به محض خروج داراب از اتاق و سوار شدن بر اسب ،طاق فرومی ریزه.
رشنواد که این شگفتی رو میبینه از نسب و نشان داراب میپرسه. داراب همه ی داستانی که از زن گازر شنیده بود و تمام مسیر زندگی اش رو برای رشنواد تعریف میکنه . رشنواد به او جایگاهی خاص با اسب و جنگ افزاری در خور میده . داراب هم در نبرد با رومیان ، شایستگیهای زیادی از خودش به نمایش میگذاره . رشنواد فردی رو به دنبال گازر و همسرش میفرسته و بعد از اطمینان از نسب و نشان ویژه ی داراب ، طی نامه ای به همای، از داراب و شایستگیها ش میگه و گوهر شاهی اون یاقوت سرخ رو به همراه نامه به نزد همای، میفرسته.
همای از یافتن دوباره ی فرزند شادمان میشه و بر نیازمندان بخششها میکنه . او از درگاه یزدان برای رها کردن فرزند پوزش میطلبه و برای یافتن دوباره ی او سپاسگزاری .
پس به این ترتيب همای ، بانوی تاجدار رازدارما که با زیرکی، در ابتدای سلطنت،به دلیل نامساعد بودن شرایط سیاسی و اجتماعی مملکت ، فرزند رو از خودش دور میکنه تا اون رو ازخواری ، طرد ، مرگ و نابودی برهانه ،بعد از یافتن داراب ، او رو گرامی میداره و به میل خودش و بدون هیچ ستیزه ای، امانت پادشاهی رو به او تقدیم و در واقع باز میگردونه .
حکیم فردوسی هم در اشعار این بخش به زیبایی این رو به تصویر کشیده. شما نازنینان میتونید، روایت همای رو با اشعار زیبای فردوسی و روایتگری خودم در اپیزود بعدی به تفصیل بشنوید.
سپاس که من رو تا پایان همراهی کردید. بدرود
منابع:
شاهنامه کوتاه و تندرست.معیری رهنی. حمیدرضا
فرهنگ زنان شاهنامه. حمیدی . بهمن
مقاله شخصیت حماسی همای چهرآزاد در شاهنامه. حاجی رحیمی. فاطمه